تور کربلا

ساخت وبلاگ

تور کربلا.تور زمینی کربلا.تور هوایی کربلا.

داستان شیعه شدن یک طلبه اهلrlm; سنت با شنیدن روضه امام حسین(ع)


حجت الاسلام والمسلمین شریف زاهدی طلبه نوشیعه زاهدانی که بیش از ده سال است به تشیع گرویده در دانشکده علوم قرآنی قم جریان شیعه شدن خود را اینگونه برای دانشجویان بیان نمود:

<<بنده محمد شریف زاهدی اهل نیکrlm;شهر استان سیستان و بلوچستان هستم. بعد از 11 سال تحصیل در مدارس و حوزهrlm;های علمیه اهل سنت، با شنیدن روضه امام حسین(علیه السلام) بارقه هدایت در دلم پدید آمد و پس از تحقیقات مفصل در سال 1382 به مکتب نورانی اهلrlm;بیت علیهم السلام مشرف شدم.

یکی از اساتیدم، مولوی عیسی ملازهی، امام جماعت مسجد محمد رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بود. گاهی که برایشان مشکلی ایجاد میrlm;شد و نمیrlm;توانست به مسجد برود، بنده را به جای خود میrlm;فرستاد تا نماز جماعت را اقامه کنم. شب عاشورای سال 1375 بود و من به جای استادم به مسجد رفتم و نماز عشاء را خواندم. همه مردم از مسجد بیرون رفتند. من آخرین نفری بودم که از مسجد بیرون آمدم و درب مسجد را قفل کردم. میrlm;خواستم به مدرسه برگردم که صدای سخنرانی از حسینیه شیعیان مهاجر چابهار که در فاصله پنجاه متری مسجد بود، توجهم را جلب کرد.

کنجکاو شدم تا بدانم سخنران چه میrlm;گوید؛ زیرا به ما گفته بودند که هر چه روحانیون شیعه میrlm;گویند، دروغ است. به این نیت رفتم که ببینم چه دروغrlm;هایی میrlm;گوید. نزدیک حسینیه شدم. میrlm;خواستم وارد حسینیه شوم ولی خجالت کشیدم؛ چون لباس مولویrlm;ها بر تن من بود.

آهسته کنار پنجره نشستم و به صحبتrlm;های روحانی شیعه گوش دادم. سخنرانی او درباره شخصیت امام حسین علیه السلام بود. میrlm;گفت : در کتاب مسند احمد حنبل و سنن ترمذی و چند کتاب دیگر، این روایت آمده است که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمودهrlm;اند : <<إن الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنۀ>> امام حسن و امام حسین سرور جوانان بهشت هستند و همین طور از کتابrlm;های اهل سنت مطالبی به همراه آدرسrlm;هایشان بیان میrlm;کرد.

این سؤال به ذهنم آمد که این روحانی شیعه، چگونه کتابrlm;های اهل سنت را مطالعه کرده است؟؛ زیرا به ما گفته بودند کتابrlm;های شیعه را نخوانید؛ گمراهrlm;کننده است! چرا آنها ـ شیعیان ـ نمیrlm;گویند کتابrlm;های اهل سنت را نخوانید که گمراه میrlm;شوید؟، فقط علمای ما چنین میrlm;گویند؟

سخنرانیrlm;اش تمام شد و روضه خواندن را شروع کرد. روضه قتلگاه امام حسین(علیه السلام) را خواند که روضه جانسوزی بود؛ به طوری که اشکrlm;های من ملای سنی که تا آن لحظه، حتی یک قطره اشک هم برای مظلومیت امام حسین(علیه السلام) نریخته بودم، سرازیر شد و بسیار گریه کردم.

قبل از آنrlm;که روضه تمام شود، بلند شدم و به مدرسه برگشتم. به اتاقم رفتم و خواستم بخوابم؛ ولی سخنان روحانی شیعه فکرم را به خود مشغول کرده بود. طاقت نیاوردم. به کتابخانه حوزه رفتم تا آن روایت را پیدا کنم.

البته قبلا روایت "سیدا شباب" را در کتاب "مسند احمد" دیده بودم؛ ولی برای آنrlm;که دلم آرام شود، به سراغ روایت و سند آن رفتم. آن را پیدا کردم و پس از آن، کتاب "حیات الصحابه" را برداشتم و با کمال تعجب دیدم که آنچه روحانی شیعه نقل کرده، صحیح است. به خودم گفتم: اینها، مطالبی است که از کتابrlm;های ما نقل میrlm;کنند، پس معلوم است که خیلی از کتابrlm;های ما را مطالعه کردهrlm;اند و مطالب زیادی از ما میrlm;دانند.

آن شب، شب عجیبی بود. سؤالاتی وجود مرا فرا گرفته بود و هر چه فکر میrlm;کردم نمیrlm;توانستم خودم را قانع کنم! از خود سؤال می کردم: "آیا شیعیان آنچنان که وهابیان تبلیغ میrlm;کنند، واقعا مشرکند؟!" لحظهrlm;ای با خودم فکر کردم، عجیب است! آنrlm;طور که در آیات قرآن و روایات آمده است، مشرکان مخالف خدا و پیامبرند و مخالف با دین مبین اسلام هستند! پس اینها ـ شیعیان ـ چه نوع مشرکانی هستند که خداوند و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را قبول دارند و حتی به اهلrlm;بیت پیامبر محبت میrlm;ورزند و بر منبرهایشان نیز از پیامبر اسلام مدح و تعریف و بر مصائبشان گریه میrlm;کنند؟! به دلم افتاد که امکان ندارد اینها مشرک باشند.

بعد از این بود که تحقیق درباره تشیع را شروع کردم و اولین بار با مطالعه کتاب شبهای پیشاور نوشته مرحوم سلطان الواعظین شیرازی بسیاری از حقایق برایم روشن شد و می دیدم بسیاری از مطالبی که از منابع اهل سنت در این کتاب ذکر شده، مورد تایید همه فرق اهل سنت است و این برایم خیلی جالب بود.

سپس تحقیقات خود را ادامه دادم و کتاب های بیشتری مطالعه کردم تا به این نتیجه رسیدم که تشیع حق است و از سال 79 به صورت تقیه و پنهانی شیعه شدم و در سال 82 تصمیم گرفتم که این مطلب را آشکار کنم و رسماً آن را اعلام کردم.>>

تور کربلا.تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا

تور کربلا...
ما را در سایت تور کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی tourofkarbala بازدید : 213 تاريخ : دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 22:05

تور کربلا. تور هوایی کربلا. تور زمینی کربلا

لطف امام حسین علیه السلام

آیت الله اراکی فرمود:
شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت
خیر
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت
نه
با تعجب پرسیدم
پس راز این مقام چیست؟
جواب داد
هدیه مولایم حسین است!
گفتم چطور؟
با اشک گفت
آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت
به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم


ثواب عزاداری برای امام حسین



یکی از علمای بزرگ، جناب حبیب را در خواب دید که در غرفه های بهشتی به انواع نعمت های پروردگار متنعم و بساط نشاط برای او گسترده، بعد از عرض ارادت گفت: ای حبیب! چگونه شکر این نعمت را اداء می کنی که در جوانی خدمت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) بودی، و در پیری موی سفید خود را در راه یاری فرزند پیامبر(صلی الله علیه و آله) به خون خود خضاب نمودی، آیا آرزوی دیگری داری؟

فرمود: آرزو دارم به دنیا برگردم، و در جمله عزاداران حسین(علیه السلام) داخل شوم زیرا که از سید دو عالم شنیدم که فرمود:

<<هر کس در مجلس عزای فرزندم حسین(علیه السلام) از روی معرفت اشک بریزد، خداوند کریم ثواب صد شهید به او عطا فرماید و درجات او را در بهشت بیفزاید.>>

فضیلت گریه بر امام حسین(ع)


از سید علی حسینی نقل شده که گفت: در مشهد مقدس روز عاشورا یکی از رفقا برای ما کتاب مقتل می خواند، به این حدیث رسید که حضرت باقر(علیه السلام) فرمودند:

<<هر کس در مصیبت حسین(علیه السلام) اشک چشمش روان شود اگر چه به قدر بال مگسی باشد، خداوند گناهان او را بیامرزد اگر چه به قدر کف دریا باشد.>>

شخصی در مجلس بود انکار این حدیث کرد و گفت: این را عقل نمی پذیرد، و بحث درگرفت و بعد از آن متفرق شدیم.

همان شب در خواب دید که قیامت بر پا شده و مردم در زمینی هموار برانگیخته شده اند،... گرما شدت یافت و تشنگی غالب گشت، هر طرف به طلب آب رفت نیافت، تا اینکه حوض بسیار بزرگ و پرابی را دید که آب آن از برف سردتر است. و در کنار آن دو مرد و یک زن سیاهپوش محزون ایستاده اند.

پرسید: ایشان کیستند؟ گفتند: حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام) و فاطمه(سلام الله علیها).

گفت: چرا این ها سیاه پوشیده اند و محزون هستند؟ گفتند: مگر امروز عاشورا نیست؟ اینها به همین خاطر محزون هستند.

گوید: نزدیک حضرت فاطمه(سلام الله علیها) رفتم و درخواست آب نمودم. آن حضرت رو به به من کردند و فرمودند: تو منکر فضل گریه بر نور چشم من حسین هستی؟ که او را از روی ظلم و دشمنی کشتند! خدا لعنت کند کشنده، و ستم کننده بر او، و کسی را که مانع شد از آشامیدن آب.

پس از خواب بیدار شد و از گفته خود پشیمان گشت و به سوی خدا توبه نمود


تور کربلا. تور هوایی کربلا. تور زمینی کربلا.

تور کربلا...
ما را در سایت تور کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی tourofkarbala بازدید : 156 تاريخ : يکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت: 23:23

تور کربلا تیرماه

تور کربلا ویژه ماه رمضان - تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا.تور کربلا ویژه روز پربرکت و پر فضیلت عرفه

تور کربلا تیرماه - ثبت نام کربلا سریع و راحت

زیارت پرفیض در شهرهای یهشتی کربلا و نجف و کاظمین و سامرا

در تور کربلا ، هتل های کربلای ما چنان به حرم های حضرت امام حسین ع و حضرت عباس نزدیک هست که می توانید شمیم عطر بارگاه را از عمق جان دریافت کرد.

تمام هتلهای اقامتی انتخاب شده برای زایران امام حسین(ع) نزدیک به حرم می باشد تا بیشترین رضایت برای شما حاصل شود.

تور کربلا هوایی

خدمات تور کربلا هوایی:

ترانسفر رفت و برگشت فرودگاهی
گشت های زیارتی در صورت امنیت
بیمه مسافر تا سقف 126 میلیون تومان
با همراهی مداح و مدیر کاروان
اقامت5 شب در کربلا 2 شب در نجف
صبحانه ناهار شام
بلیط رفت و برگشت هواپیما

قیمت تورزیارتی کربلا:

**شروع قیمت از : 1350000 تومان میباشد

تاریخ اعزام.........................4 تیر 95

توجه داشته باشید قیمت ایام عادی با ایام ویژه تفاوت دارد

هزینه خروج از کشور 37500تومان و ورود به کشور عراق 10 دلار به عهده مسافر میباشد

زیارت محبوب

*-*-*-*-*-*-*

تور هوایی کربلا,تور کربلا هوایی

اکر با تور کربلا هوایی قصد سفر به این سرزمین را دارید بدانید از مقدسترين و بافضيلتrlm;ترين زيارت هايى كه در فرهنگ دينى و روايات ما مسلمانان بيان rlm;شده است، زيارت قبر سیدالشهدا علیه السلام در سرزمین كربلاست و براى زيارت هيچ امامى، حتى rlm;زيارت قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله به اين اندازه سفارش و دستور نيست.پیامبر خدا (ص) فرمود: پسرم حسین در سرزمینى به خاک سپرده مىrlm;شود که به آن کربلا گویند، زمین ممتازى که همواره گنبد اسلام بوده است، چنانکه خدا یاران مومن حضرت نوح را در همانجا از طوفان نجات داد .

برای رزرو تورهای زیارتی کربلا اقساطیبا همراه کارشناس مربوطه 09199116569***09582561688 خانم جامی تماس حاصل فرمایید.

/// مشتری راضی از خدمات برای ما سرمایه محسوس می باشد ///

در زمینه تور زیارتی کربلا هرگونه سوالی دارید با ما تماس بگیرید

88548853 خط ویژه

تور کربلا...
ما را در سایت تور کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی tourofkarbala بازدید : 158 تاريخ : يکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت: 5:53

تور کربلا. تور زمینی کر بلا. تور هوایی کربلا.

علل كوتاهي كوفيان در دفاع از نهضت امام حسین علیه السلام چیست؟

براستی باید پرسید كوفيان چگونه مردماني بودند كه با شور و شوق فراوان، تنها ظرف مدّت كوتاهي، نامه هاي حماسي و پرشور فراواني، در دعوت از امام حسين علیه السلام† نگاشتند و حدود بيست هزار نفر با شوق فراوان با مسلم بن عقيل نمايندة آن حضرت، بيعت كردند و حدود چهارهزار نفر در حركت براي محاصرة قصر عبيدالله بن زياد (به منظور آزادي هاني بن عُرْوَه)، مسلم را همراهي كردند. اما تنها پس از چند ساعت، همگي از اطراف مسلم پراكنده شدند و او را يكّه و تنها و غريب، در كوچهrlm; هاي كوفه در حالي كهrlm; حيران و سرگردان و شگفت زده از اين مردم بيrlm;وفا بود، رها ساختند.


ميrlm;توان به طور اجمال علل عمدة اين رويگرداني را در چند عامل خلاصه كرد:


1 ـ ويژگي هاي منفي روحي و روانيrlm;


الف) عافيت طلبي
هستة اوّلية جمعيّت كوفه را مردماني تشكيل مي دادند كه براي جنگ با امپراتوري قدرتمند ايران از شبه جزيرة عربستان به سوي مرزهاي ايران سرازير شده بودند.وشجاعانه جنگیده بودنداما متاسفانه عنصر شجاعت در بین کوفیان در گذر زمان كم كم از دست رفته بود و سستي و عافيت طلبي جاي سلحشوري را گرفت، به همين علّت، در مقابل غارت ها و شبيخون هاي شاميان سستي كردند و همين امر باعث توبيخ حضرت علي† نسبت به آنان شد به گونه اي كه آنان را به كفتارها و سوسمارهايي تشبيه كرد كه هنگام احساس خطر به لانه هاي خود مي خزند

ب) دنياطلبيrlm;
از سالها پيش، به ويژه در دوران خلافت خليفة سوّم، بر اثر سوء سياست خلفا، ارزش هاي معنوي به تدريج رو به فراموشي رفت و مردم به دنيا طلبي گرايش پيدا كردند. به گونه اي كه اين وضع، براي حكومت علي† كه در صدد بازگرداندن ارزش هاي معنوي بود، مشكلات بسياري فراهم كرد. راز اين كه بخش قابل توجّهي از خطبه هاي امام در نهج البلاغه در نكوهش دنياپرستي است، همين امر مي باشد زيرا بسياري از مردم به ويژه خواص، به كام دنيا داري و دنيا پرستي فرو رفته بودند. اين وضع در دهه هاي بعدي به ويژه در حكومت بيست سالة معاويه، بدتر شد، به گونه اي كه امام حسين† آن را وجه غالب گرايش مردم عصر خود معرفي كرده مي فرمايد:
<<مردم بندگان دنيايند و دين، ليسهrlm;اي است كه بر زبان آنrlm;ها جاري است، تا زماني كه معيشت آنrlm;ها برقرار باشد، ديندارند، امّا هرگاه در امتحان افتند، متديّنان اندك خواهند بود>>.

ج) نظام ناپذيريrlm;
کوفیان صحرانشينان و كوچ نشينانی بودند که بعداز ایجاد شهر کوفه کم کم به این شهر رو آوردند
يكي از ويژگيrlm;هاي اين صحرانشينان و كوچ نشينان، آزادي بدون حدّ و مرزي بود كه در صحرا و بيابان داشتند كه اين صفت باعث ميrlm;شد تا در مقابل قوانين يك نظام منسجم، تاب تحمّل كمتري داشته باشند و از اين جهت درست نقطة مقابل شاميان بودند كه قرنrlm;ها از شهرنشيني آنrlm;ها ميrlm;گذشت و لذا در مقابل حكومت، مردمي مطيع و رام بودند اين ويژگي كوفيان باعث ميrlm;شد تا آنان دائماً با اميران و واليان خود در نزاع و نافرماني باشند. و همين صفت باعث شده بود تا در طول تاريخ اين شهر، با اميران و فرماندهان خود نازسازگاري كنند.

د) پيروي از احساساتrlm;
اين خصيصه را ميrlm;توانيم با مطالعة مقاطع مختلف حيات كوفيان مشاهده كنيم، در بسياري از جريانrlm;هاي تاريخي، شاهد آنيم كه كوفيان تحت تأثير احساسات، تحريك شده به وسيله سخنراني سخنرانان يا هر عامل ديگر، وارد كاري مي شوند، امّا پس از فروكش كردن احساسات، از عزم خود برگشته و از ادامة آن كار منصرف ميrlm;شوند.
طبعاً هرگاه دشمن ميrlm;توانست از ابزار تحريك كنندة احساسات استفاده كند، قادر بر آن بود كه موج را به سمت خود هدايت كند، نمونة آشكار آن را در جنگ صفين هنگام برافراشتن قرآن بر سرنيزهrlm;ها شاهديم همچنين اگر طرف مقابل ميrlm;توانست به نحوي آبي سرد بر اين احساسات پرشور و پرجوش و خروش بريزد، به راحتي توان پراكندن اين نيروي پرشور را كه در جبهة حقّ اجتماع كرده بودند، در خود احساس ميrlm;كرد، كه نمونه هاي واضح آن را در جريان محاصرة قصر حكومتي عبيدالله به وسيلة قبيلة مَذْحِج در اعتراض به دستگيري هاني بن عُرْوَه ملاحظه مي كنيم كه تنها با يك سخن مبهمِ شُرَيْح قاضي، به سرعت پراكنده شدند و نيز در تبليغات ابن زياد شاهديم كه به راحتي توانست با سرد كردن احساسات مردم به وسيلة تبليغات خود، آنrlm;ها را از اطراف مسلم پراكنده سازد. و اندكيrlm; بعد توانست همين احساسات را به سمت خود هدايت كرده و نيرويي عظيم را در مقابله با امام حسين† رهسپار كربلا سازد.

هzwj;. فريبكاري ومکار بودن
در طول تاريخ كوفه، به عباراتي از شخصيّتrlm;هاي بزرگ برخورد ميrlm;كنيم كه اين خوي كوفيان را متذكّر شدهrlm;اند، به عنوان مثال حضرت عليrlm;† اهل عراق را گروهي فريبكار معرفي ميrlm;كند و عبدالله بن عباس در هنگام گفتگو با امام حسين† به عنوان خيرخواهي ميrlm;گويد: <<عراقيان (كوفه و بصره) گروهي فريبكارند، پس مبادا به آنrlm;ها نزديك شوي>>
امام حسين† نيز در آخرين ساعات حيات خود (پس از شهادت حرّ) ميrlm;گويد: <<خدايا اهل عراق (كوفه) مرا فريب دادند و خدعه كردند>>
مسلم بن عقيل نيز خود را گرفتار همين خوي كوفيان ميrlm;بيند و در مكالمة خود با طوعه، زن با ايماني كه در لحظات سرگرداني مسلم در كوچهrlm;هاي كوفه، او را پناه داده ميrlm;گويد:<<من مسلم بن عقيل هستم كه اين گروه به من دروغ گفته (يا مرا تكذيب كرده) و مرا فريب دادند>>.
و در آخرين لحظات حيات خود، كوفيان را چنين نفرين ميrlm;كند: <<خدايا تو خود ميان ما و گروهي كه ما را فريب دادند و تكذيب كردند و آنگاه ما را خوار كرده و كشتند، حكم فرما>>

2. ساختار اجتماعيrlm; قبيلگي
براي شناخت چگونگي تأثير عوامل اجتماعي، نياز به شناخت بافت اجتماعي كوفه در آن زمان داريم:
با آنكه كوفه در آن هنگام به صورت يك شهر در آمده بود، امّا هنوز بافت قبيلگي را از دست نداده بود و قبايل مختلف يماني و عدناني (جنوبي و شمالي) كه از جزيرةالعرب به آن كوچيده بودند، در نقاط مختلف شهر به صورت محلّات جداگانه به سر ميrlm;بردند، چنانكه با مطالعه دقيق منابع تاريخي، ميrlm;توان محل استقرار آنrlm;ها را به صورت تقريبي در نقشه كوفه مشخص كرد
پس از تأسيس شهر كوفه، سعد بن ابي وَقّاص، نظام اسباع را برقرار كرد. در اين نظام، كلّ جمعيّت عرب كوفه به هفت قسمت تقسيم شد، در هر قسمت با استفاده از نظر كارشناسي نسب شناسانِ عرب مانند سعيد بن نمران و مَشْعَلة بن نُعَيْم، قبايل و تيرهrlm;هاي نزديك به هم، در يك نقطه جاي گرفتند و سعد براي هر سُبْع، فرمانده و رهبري تعيين كرد (فرمانده و رهبر، غير از رئيس هر قبيله و برتر از او بود).
اين نظام در دوران عمر و عثمان و نيز حكومت حضرت عليrlm;† باقي بود. در اين نظام، نصب و عزل رؤساي اسباع به دست حكومت بود كه معمولاً از ميان افرادي كه داراي نفوذ و موقعيّت ويژه در ميان قبايل و تيرهrlm;هاي تشكيل دهنده سُبْع بودند، برگزيده ميrlm;شدند.
وظيفة اصلي آنان در هنگام جنگ، رهبري واحدهاي تحت امر خود در جنگ بود. در هنگام جنگ، فرماندهان قسمتrlm;هاي مختلف سپاه، همانند ميمنه، ميسره و قلب به وسيله رؤساي اسباع، با افراد قبايل ارتباط برقرار ميrlm;كردند. در هنگام صلح نيز، ادارة امور قبايل و نيز داوري بين افراد قبيله و يا قبايل تحت نظر هنگام پيش آمدن مرافعات اجتماعي، به عهدة رؤساي اسباع بود، چنانكه وظيفة اصلي خودشان يعني ارتباط بين حكومت مركزي و افراد قبايل را هميشه مدّ نظر داشتند.
يكي از مهمrlm;ترين وظايف آنان در اين دوران، تحويل گرفتن عطا و مقرّري نقدي و كالايي از بيت المال و تقسيم آن بين افراد قبايل خود بود. در هنگام بروز بحرانrlm;هاي سياسي در داخل شهر، وظيفة كنترل قبايل به عهدة اينان بود، به طور كلّي ميrlm;توان گفت: مسئوليّت كلية فعاليّتrlm;هاي سياسي افراد در مقابل حكومت را به عهده داشتند، از اين رو آنان سعي ميrlm;كردند حتّي الامكان در محدودة مسئوليّت خود آرامش را برقرار نمايند تا حكومت را از خود راضي ساخته و موجبات بقاي منصب خود را فراهم آورند.
نظام اسباع تا زمان حكومت زياد بن ابيه در سال چهل و نه يا پنجاه قمري برقرار بود، امّا او به منظور كنترل بيشتر بر شهر و جلوگيري از اتّحاد قبايل هم خون برضدّ وي و تضعيف بعضي از قبايل، آن را تغيير داده و به نظام ارباع تبديل كرد، يعني كلّ قبايل كوفه را به چهار قسمت تقسيم كرد، و براي هر رُبْع، رئيسي كه از هواداران حكومت اُموي بود، نصب كرد. طبعاً در نظام ارباع، رؤساي آنان همان اختيارات و مسئوليّت هاي رؤساي اسباع را داشتند. اين نظام در زمان مورد بحث ما يعني حكومت ابن زياد بر كوفه نيز باقي بود و او از رهگذر فشار بر رؤساي ارباع توانست آنان را كاملاً تحت تسلّط خود در آورد.
تور کربلا. تور زمینی کر بلا. تور هوایی کربلا.

تور کربلا...
ما را در سایت تور کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی tourofkarbala بازدید : 164 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 21:45

تور کربلا. تور زمینی کربلا.تور هوایی کربلا.

شناسنامه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

فرزند امیرالمؤمنین، برادر سیدالشهداء، فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسین (ع) در روز عاشورا. عباس در لغت، به معنای شیر بیشه، شیری که شیران از او بگریزند است.

مادرش <<فاطمه کلابیه>> بود که بعدها با کنیه <<ام البنین>> شهرت یافت. علی (ع) پس از شهادت خانم حضرت فاطمه زهرا باخانم ام البنین ازدواج کردند.حضرت عباس، ثمره این ازدواج بود. ولادتش را در 4 شعبان سال 26 هجری در مدینه نوشته اند و بزرگترین فرزند ام البنین بود و این چهار فرزند رشید، همه در کربلا در رکاب امام حسین (ع) به شهادت رسیدند. وقتی امیرالمؤمنین شهید شد، عباس چهارده ساله بود و در کربلا 34 سال داشت. کنیه اش <<ابوالفضل>> و <<ابوفاضل>> بود و از معروفترین لقبهایش، قمربنی هاشم، سقا، صاحب لواء الحسین، علمدار، ابوالقِربه، عبدصالح، باب الحوایج و ... است.

آن حضرت، قامتی رشید، چهره ای زیبا و شجاعتی کم نظیر داشت و به خاطر سیمای جذابش او را <<قمربنی هاشم>> می گفتند. در حادثه کربلا، سمت پرچمداری سپاه حسین (ع) و سقایی خیمه های اطفال و اهل بیت امام را داشت و در رکاب برادر، غیر از تهیه آب، نگهبانی خیمه ها و امور مربوط به آسایش و امنیت خاندان حسین (ع) نیر بر عهده او بود و تا زنده بود، دودمان امامت، آسایش و امنیت داشتند.



مادر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

مادر حضرت اباالفضل (ع) و همسر امیرالمؤمنین پس از شهادت حضرت فاطمه بود که به معرفی عقیل، برادر حضرت امیر، به همسری علی (ع) درآمد. نامش <<فاطمه بنت حزام>>، از قبیله <<بنی کلاب>> و خواهر <<لبید>> شاعر بود. زنی بود با شرافت، از خانواده ای ریشه دار و دلاور و نسبت به فرزندان حضرت زهرا نیز بسیار مهربان بود. ثمره ازدواج علی (ع) با او چهار پسر بود، به نامهای: عباس، جعفر، عبدالله و عثمان، که هر چهار فرزندش روز عاشورا در رکاب سیدالشهداء به شهادت رسیدند.

ام البنین، پس از شهادت فرزندانش، همه روزه به بقیع می رفت و بچه های عباس را نیز به همراه می برد و به یاد فرزندان شهیدش مرثیه و نوحه می خواند. زنان مدینه نیز به ندبه و نوحه سوزناک او جمع می شدند و می گریستند. اشعاری هم درباره عباس سروده بود.

وقتی زنان به ام البنین تسلیت می گفتند، می گفت دیگر مرا <<ام البنین>> خطاب نکنید، چرا که امروز دیگر آن فرزندانم نیستند و شهید شده اند :

لاتَدْعُوَنی وَیک اُم البَنینِ

تُذَکرِینی بِلُیوثِ العَرینِ

کانَتْ بَنونَ لی اُدعی بِهِم

وَالیومَ اَصبَحْتُ وَلا مِنْ بَنین ...

به این بانوی بزرگوار و مادر چهار شهید، قبل از ولادت فرزندانش فاطمه می گفتند؛ اما پس از آنکه دارای آن فرزندان شد، <<ام البنین>> خطابش کردند، یعنی مادر پسران. عباس 34 سال داشت، عبدالله 25 سال، عثمان 21 سال و جعفر 19 سال.


همسر و فرزندان حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، با لُبابَة دختر عبیداللّه بن عباس پسر عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، ازدواج نمود. لبابه، از بانوان بزرگ زمان خویش بود. او در فضایی آکنده از نور قرآن و مالامال از عطر روح نواز محبت به خاندان وحی، دیده به جهان گشوده و در سایه سار قرآن و عترت تربیت یافته بود. مادر لبابه، ام حکیم جویری دختر خالد بن قرظ کنانی است. تاریخِ ازدواج وی چندان مشخص نیست اما از سن فرزندان حضرت عباس علیه السلام می توان حدس زد که ازدواج او بین سال های 40 تا 45 هجری صورت گرفته و اینکه سن او هنگام ازدواج بیست سال بوده است. ثمره این پیوند فرزندانی به نام های عبیداللّه، فضل، حسن، قاسم و یک دختر بود اما بین تاریخ نگاران در تعداد آنها اختلاف نظر وجود دارد.


امام علی علیه السلام عباس علیه السلام را بخصوص در سنین کودکی و دوران رشد، نصیحت و امر به معروف می نمود و بر این امر، اصرار داشت. در هر فرصتی ذهن پاک فرزندش را با حکمت ها و مطالب سازنده و عمیق بارور می کرد. و همچون لقمان حکیم، جان کودک خود را با مواعظ و حکمت های ژرف می نواخت، و این توصیه های اخلاقی، یا نوازش های عاطفی با لحنی صمیمانه توأم بود. بر همین اساس این جوان هاشمی، انسانی برازنده، پرهیزگار، دانشور، مبارز، شجاع و اهل سخاوت بارآمد و آیینه تمام نمای جمال و کمال پدر پاک خود گردید.

در محیط پرورشی عباس علیه السلام چشمه توحید جاری بود و او با دلی لبریز ازعشق الهی و مهر ملکوتی تربیت می گردید. دوران کودکی او مملوّ از عنایت و لطف ابراز محبت پدر و برادرانی بود که لحظه ای از پرورش وی به عنوان انسانی والا و صاحب کرامت های اخلاقی، غافل نبودند.

روزی حضرت علی علیه السلام در منزل خویش نشسته و حضرت عباس و حضرت زینب علیهماالسلام در طرف راست و چپ امام بودند. پدر، پسر را مورد خطاب قرار داد و به وی فرمود: بگو یک! گفت: یک. امام فرمود: بگو دو! عرض کرد: حیا می کنم با زبانی که یک گفته ام، دو بگویم.

این نکته اشاره به یک لطیفه توحیدی است؛ یعنی انسان یکتا پرست هرگز به شرک و دوگانه پرستی روی نمی آورد. حضرت علی علیه السلام به منظور تشویق و تحسین این کودک و به پاس پاسخ جالب و بجای او، چشمان فرزند خویش را بوسید.


امان نامه شمر ملعون به حضرت عباس وبرادرانش

آوازه دلاورمردی rlm;های حضرت عباس علیهrlm;السلام چنان در گوش عرب آن روزگار طنین افکنده بود که دشمن را بر آن داشت تا با اقدامی جسورانه، وی را از صف لشکریان امام جدا سازد. در این جریان، <<شَمِر بن شُرَحْبیل (ذی الجوشن)>> فردی به نام <<عبداللّه بن ابی محل>> را که حضرت امّ rlm;البنین علیهاالسلام عمه او میrlm;شد، به نزد عبیداللّه بن زیاد فرستاد تا برای حضرت عباس علیهrlm;السلام و برادران او امانی دریافت دارد. سپس آن را به غلام خود <<کَرْمان>> یا <<عرفان>> داد تا به نزد لشکر عمر سعد ببرید.

شمر امان نامه را گرفت و به عمر سعد نشان داد. عمر سعد که میrlm; دانست این تلاشrlm;ها بی rlm;نتیجه است، شمر را توبیخ کرد؛ زیرا امان دادن به برخی نشان از جنگ با بقیه است. شمر که میrlm; انگاشت او از جنگ طفره میrlm;رود، گفت:

<<اکنون بگو چه میrlm;کنی؟ آیا فرمان امیر را انجام میrlm;دهی و با دشمن میrlm;جنگی و یا به کناری میrlm;روی و لشکر را به من وامیrlm;گذاری؟>> عمر سعد تسلیم شد و گفت: <<نه! چنین نخواهم کرد و سرداری سپاه را به تو نخواهم داد. تو امیر پیاده rlm;ها باش!>> شمر امان نامه را ستاند و به سوی اردوگاه امام به راه افتاد. وقتی رسید، فریاد برآورد: <<أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا>>؛خواهرزادگان ما کجایند؟

حضرت عباس علیهrlm;السلام و برادرانش سکوت کردند. امام به آنrlm;ها فرمود: <<پاسخش را بدهید، اگر چه فاسق است>>. حضرت عباس علیهrlm; السلام به همراه برادرانش به سوی او رفتند و به او گفتند: <<خدا تو و امان تو را لعنت کند! آیا به ما امان میrlm;دهی، در حالی که پسر رسولrlm; خدا صلی الله علیه و آله امان ندارد؟!>> شمر با دیدن قاطعیت حضرت عباس علیهrlm; السلام و برادرانش خشمگین و سرافکنده به سوی لشکر خود بازگشت.

نقش آفرینی حضرت عباس(علیه السلام) در حماسه عاشورا



در روز عاشورا چون تشنگی بر حسین و یارانِ او سخت گشت، کودکان به امام علیهrlm; السلام شِکوِه آوردند و از فَرط عطش می نالیدند. امام، عباس علیهrlm; السلام را صدا کرد و فرمود تا با چندنفر به فرات برود و برای تشنگان آب بیاورد. عباس با ده سوار همراه شد و مَشکrlm;ها را برداشت و چون به مدخل آبِ فرات رسید، یارانِ ابن rlm;زیاد بر کنار فرات نشسته بودند و شریعه را بر حرمِ رسولِ خدا بسته بودند. چون عباس را دیدند، بر او حمله کردند. عباس پس از آن رجزی خواند و بر آنها حمله کرد. ... آنگاه که از شریعه فرات بیرون آمد و مشک بر دوش داشت دشمنان از هر طرف او را تیرباران کردند و در همین حال کسی بر او حمله کرد و دست راست او را برید و حضرت مشک را با دست چپ گرفتند در حالی که تمام فکر حضرت به حرم ابا عبدالله بود تا بر تشنگان آب برساند در این حال شخص دیگری حمله کرد و دست چپ حضرت را برید و حضرت بر زمین افتاد و مشک را بر دهان گرفت. در این حال عمر سعد ندا داد که مشک را تیرباران کنند در این زمان بود که عمودی آهنین بر فرق سر حضرت فرود آوردند... وقتی که امام حسین (علیه السلام) بر بالین خون آلود حضرت عباس ( علیه السلام) حاضر شد، فرمود: اکنون کمر من شکست؛ الان انکسر ظهری و قلتrlm;حیلتی.


تدفین بدن مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

حضرت سجاد علیه السلام هنگامی که برای تدفین شهدا به کربلا آمده بود، با این که به بنی rlm;اسد اجازه داد در دفن شهیدان او را یاری کنند، ولی برای دفن امام حسین و حضرت عباس rlm;علیهما السلام به آنها اجازه مشارکت نداد، وقتی پرسیدند تو تنها چگونه میrlm;توانی؟ فرمود: <<ان معی من یعیننیrlm;>> با من کسی هست که کمکم کند.
)
فضائل و مناقب حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

آنچه بیشتر از چهره حضرت عباس در ذهنها به تصویر کشیده شده و زبانها گویای آن است شجاعت اوست و حال آنکه قبل از همه چیز آن حضرت یک بنده سراپا تسلیم الهی است، و تمام عظمتها و ارزشهای او زیر سایه همین بندگی و اطاعت محض الهی قرار دارد که به نمونه هایی اشاره می کنیم:

۱. بنده صالح خدا: امام صادق علیه السلام این لقب گران سنگ را به او داد؛ چنان که در زیارتنامه آن حضرت می خوانیم:

<<السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله ... : سلام بر تو ای بنده صالح و فرمان بر خدا .>>

۱. آثار سجده بر پیشانی: قرآن یکی از نشانه های بندگان مخلص خدا را آثار سجده در پیشانی آنها می داند:

<<سیماهم فی وجوههم من اثر السجود>>: <<نشانه های آنها در صورتهایشان بر اثر سجده های زیاد [در پیشگاه الهی نمایان] است.>>

و حضرت عباس این گونه بود؛ در تاریخ می خوانیم:

<<وبین عینیه اثر السجود>>:<< [در پیشانی] و بین چشمان او اثر سجده [نمایان] بود.>>

نقل شده که روی قاتل عباس که از طایفه <<بنی دارم>> بود، سیاه شده بود . علت را از او پرسیدند . گفت: <<من مردی را که در وسط پیشانی او اثر سجده بود کشتم که نامش عباس بود.>>

و جعفر نقدی درباره او چنین می گوید: <<و هو من عظماء اهل البیت علما و ورعا ونسکا و عبادة>>: <<او از بزرگان اهل بیت است از نظر دانش و پارسایی و نیایش و عبادت.>>

این ویژگی عباس برای تمامی شیعیان درس بزرگی است تا بندگی خدا را در راس همه کارهای خود قرار دهند و راز و نیاز و عبادتهای شبانه و سجده های طولانی برای خدا را در زندگی خویش هرگز فراموش نکنند.

امام زمان عجل الله فرجه و حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

حجت الاسلام و المسلمین آقاى حاج سیّدمحمد تقى حشمت الواعظین طباطبائى قمى داستانى را از آیت الله العظمى مرعشى نجفى قدس سره این چنین نقل فرمود: یکى از علماى نجف اشرف، که مدّتى در قم آمده بود، براى من چنین نقل کرد که : من مشکلى داشتم به مسجد جمکران رفتم درد دل خود را به محضر حضرت بقیة الله حجةّبن الحسن العسکرى امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف عرضه داشتم و از وى خواستم که نزد خدا شفاعت کند تا مشکلم حل شود.

براى همین منظور به کرّات به مسجد جمکران رفتم ولى نتیجه اى ندیدم. روزى هنگام نماز دلم شکست و عرض کردم: مولاجان، آیا جایز است که در محضر شما و در منزل شما باشم و به دیگرى متوسل شوم؟ شما امام من مى باشید، آیا زشت نیست با وجود امام حتّى به علمدار کربلا قمربنى هاشم (ع ) متوسل شوم و او را نزد خدا شفیع قرار دهم؟!

از شدت تاثر بین خواب و بیدارى قرار گرفته بودم. ناگهان با چهره نورانى قطب عالم امکان حضرت حجّت بن الحسن العسکرى عجل الله تعالى فرجه الشریف مواجه شدم .

بدون تامل به حضرتش سلام کردم .

حضرت با محبت و بزرگوارى جوابم را دادند و فرمودند: نه تنها زشت نیست و نه تنها ناراحت نمى شوم به علمدار کربلا متوّسل شوى، بلکه شما را راهنمائى هم مى کنم که به حضرتش چه بگویى .

چون خواستى از حضرت ابوالفضل (ع) حاجت بخواهى، این چنین بگو: <<یا ابا الغوث ادرکنى>> اى آقا پناهم بده. (لاله هاى رنگارنگ ، 419)

تور کربلا.تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.

تور کربلا...
ما را در سایت تور کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی tourofkarbala بازدید : 176 تاريخ : جمعه 28 خرداد 1395 ساعت: 14:59

تور کربلا هوایی

رمضان ماه خداست . هر ثوابی که در این ماه انجام شود بر فضیلتش افزوده می شود مطمئنا زیارت کربلا نیز در ماه رمضان ثواب بیشتری دارد. اگر شما هم قصد سفر زیارتی کربلا را دارید می توانید برای ثبت نام تور کربلا هوایی به مناسبت شب های قدر با ما باشید.

تور کربلا ویژه رمضان

تور کربلا هوایی از تهران برای عتبات عالیات

در ماه رمضان خلوت ترین زمان زیارت امام حسین علیه السلام را با تجربه ای ناب از زیارت ائمه اطهار مدفون در عراق را با هم داشته باشید.

تور کربلا هوایی در ماه رمضان

تور هوایی کربلا با بهترین هتل های درجه الف......

هتل های برج الصفا،نور النجف،قصروالعباس،قصروالمولا و سار هتل های درجه الف دیگر...

*********************************************

ثبت نام تور کربلا

تور زیارتی کربلاونجف ویژه تولد امام حسین(ع)

خدمات تور هوایی کربلا و نجف:

اقامت در هتل های درجه الف.......

همراه با صبحانه ناهار شام.......

گشت های زیارتی.....

بیمه،ویزا......

همراه با همراهی مدیر کاروان ، مداح و آشپز ایرانی.......

و...

*************************************

تور هوایی نجف

تور هوایی کربلا با بهترین ایرلاین ها......

تور زیارتی کربلا و نجف با هتل های تاپ درجه الف......

*******************************

کلمات کلیدی :

تور هوایی کربلا از تهران ثبت نام کربلا قیمت تور کربلا هوایی قیمت تور کربلا و نجف کربلا انواع تور کربلا ویژه نوروز . کربلا تعطیلات عید.امام حسین تور ارزان قیمت کربلا 95 تور هوایی کربلا و نجف تورکربلا تور کربلا تور کربلا آبان95 تور کربلا تیرماه 95 تور کربلا از تهران تور کربلا با هواپیما تور کربلا فروردین 95 تور کربلا نوروز95 تور کربلا هوایی تور کربلا هوایی از تهران تور کربلا هوایی تهران تور کربلا هوایی قیمت تور کربلا و نجف تور کربلا و نجف با هواپیما تور کربلا و نجف هوایی زیارت زیارت کربلا قیمت تور عتبات قیمت تور عتبات با هواپیما قیمت تور هوایی کربلا قیمت تور کربلا قیمت تور کربلا با هواپیما تور اقساطی کربلا تور زمینی کربلا تور زیارتی به کربلا تور زیارتی عتبات عالیات با هواپیما تور زیارتی کربلا تور عتبات تور عتبات عالیات تور عتبات عالیات هوایی تور عتبات هوایی تور نجف و کربلا با هواپیما تور نوروزی کربلا تورهای زیارتی کربلا تورهای هوایی کربلا.تور کربلا اسفند 94 و فروردین 95ماه 96 . تور هوایی عتبات عالیات تور هوایی کربلا

تور کربلا...
ما را در سایت تور کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی tourofkarbala بازدید : 171 تاريخ : جمعه 28 خرداد 1395 ساعت: 7:42

تور کربلا.تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا


امام حسین(ع) به فرزندش امام سجاد(ع) فرمود: فرزندم! سلامم را به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه به شهادت رسید، پس بر او اشک بریزید!

عمر بن سعدملعون با انداختن اولین تير، رسما جنگ را شروع كرد و گفت : نزد عبيدالله گواهی دهيد كه من اولین تير را رها كردم . عمر بن سعد خطاب به كوفيان گفت : منتظر چه هستيد! اينان يك لقمه براي شما هستند.

زماني كه عمربن سعد تير انداخت ، ديگر سپاه ابن زياد نيز شروع به تير اندازي كردند. (فلمّا رمي عمر، ارتمي الناس ) به گزارش ابن اعثم : باران تير (و أقبلت السهام كأنّها المطر) از سوي كوفيان به سوي اصحاب امام حسين ـ عليه السلام ـ شدت گرفت و امام فرمود: اينها قاصد اين قوم به سوي شماست ؛ براي مرگي كه چاره اي از پذيرش آن نيست ، آماده باشيد. پس از آن دو گروه بر يكديگر حمله كردند و ساعتي از روز را به طور دسته جمعي با يكديگر جنگيدند، به طوري كه بنا به برخي اخبار پنجاه و اندي از اصحاب امام حسين ـ عليه السلام ـ به شهادت رسيدند. در اين وقت ، امام دستي به محاسنش كشيد و فرمود: غضب خدا ... بر كساني كه متحد بر كشتن فرزند دختر پيامبرشان شدند، شديد خواهد بود. به خدا سوگند كه تسليم آنان نخواهم شد تا با محاسني خونين خدا را ملاقات كنم (و اللّه ما أجبتهم الي شي ء ممّا يريدونه أبدا حتي ألقي الله و أنا مخضّب بدمي .)

بلاذري مي گويد كه امام سوار بر اسبش ، قرآني پيش روي خود نهاده بود و همين خشم دشمن را بيشتر بر مي انگيخت . در اين وقت ، عمر بن سعد، حصين بن نمير تميمي را همراه پانصد نفر تيرانداز به سوي امام حسين ـ عليه السلام ـ فرستاد. تيراندازي اينان سبب شد كه همه اسبان سپاه امام كشته شدند و نيروهاي امام پياده گشتند.

در اين حمله ، بسياري از اصحاب با تيرهايي كه بر بدنشان فرود آمد، به شهادت رسيده يا زخمي شدند. (فما بقي واحد من أصحاب الحسين الاّ أصاب من رميهم سهم ). ابن شهرآشوب اسامي شهدايي را كه در حمله نخست دشمن به شهادت رسيدند، فهرست وار آورده است . اين افراد جمعا ۲۸ نفر از اصحاب و ده نفر از موالي امام حسين و پدرشان امام علي ـ عليهما السلام ـ بودند كه در مجموع ۳۸ نفر مي شدند. اينها افرادي هستند كه اساسا فرصت نبرد تن به تن پيدا نكرده و در تيراندازي نخست كوفيان به شهادت رسيدند. ديديم كه ابن اعثم شمار آنان را بيش از پنجاه نفر ياد كرده است .

ـ با شهادت پنجاه نفر در يك حمله گروهی، شمار اندكي از ياران امام حسين ـ عليه السلام ـ باقي ماندند؛ كساني كه به نوعي مبارزه تن به تن با سپاه ابن زياد داشتند.

ـ از آن پس تك تك اصحاب عازم ميدان شده و پس از مبارزه به شهادت رسيدند. اين افراد دلیرانه مي جنگيدند و از آنجا كه هيچ گونه تعلّق خاطري در آن لحظه به دنيا نداشتند، با تمام وجود به جنگ با افراد رفته ومردانه نبرد مي كردند. بعدها يكي از كساني كه در كربلا همراه عمر بن سعدبود، حكايت چگونه جنگيدن اين افراد را شرح داد:

كساني كه دست در قبضه شمشير داشته ، مانند شير ژيان بر ما مي تاختند و قهرمانان را از چپ و راست فرو مي ريختند؛ آنان آماده مرگ بودند؛ امان نمي پذيرفتند؛ در مال دنيا رغبتي نداشتند؛ هيچ فاصله اي ميان ايشان و مرگ نبود و در پي مُلْك نبودند. اگر ما دربرابرشان نمي ايستاديم ، همه سپاه را از ميان برده بودند.

ـ پس از مبارزه تن به تن برخي از اصحاب با كوفيان و كشته شدن شماري ازسپاه عبيدالله ، عمرو بن حجاج خطاب به سپاه عمر سعد فرياد زد: اي احمق ها! شما با قهرمانان اين شهر مي جنگيد؛ كسي با آنان تن به تن به مبارزه نرود. آنها اندكند و شما با پرتاب سنگ مي توانيد آنها را از ميان ببريد. عمر بن سعد رأي او را تصديق كرده ، از سپاهش خواست تا كسي مبارزطلبي نكند. پس از آن عمرو بن حجاج از سمت راست سپاه كوفه بر سپاه امام يورش برد. عمرو به سپاه كوفه فرياد مي زد:

يا أهل الكوفة ! الزموا طاعتكم و جماعتكم ، و لاترتابوا في قتل من مَرَق عن الدين و خالف الامام !]. اي كوفيان ! اطاعت و جماعت خودرا نگاه داريد و در كشتن كسي كه از دين خارج شده و با امام خود مخالفت كرده ، ترديد به خود راه مدهيد.

به احتمال شمار سپاه امام در اين لحظه ۳۲ نفربوده است . خوارزمي با اشاره به اين رقم ، مي نويسد: همين عده به هر كجاي سپاه كوفه كه يورش مي بردند، آن را مي شكافتند. لحظاتي دامنه جنگ بالاگرفت ودر اين ميان ، مسلم بن عوسجه اسدي به دست دو نفر از كوفيان به شهادت رسيد. شهادت مسلم موجب شادي سپاه كوفه شد و شَبَث بن ربعي كه خود امير بخشي از سپاه كوفه بود، متأثر شد. وي به ياد رشادت هاي مسلم بن عوسجه در جنگ با مشركان در آذربايجان افتاد كه مسلم در آنجا شش نفر ازمشركان را كشته بود. امام حسين ـ عليه السلام ـ پيش از شهادت مسلم ، زمانيكه هنوز رمقي در وجود او مانده بود، خود را به وي رساند و فرمود: رحمك ربّك يا مسلم .

آنگاه حضرت آيه فمنهم من قضي نَحْبَه و مِنْهُم من يَنْتظر رابراي وي خواند. حبيب بن مظاهر، دوست صميمي مسلم بن عوسجه هم كناراو آمد و او را به بهشت بشارت داد و گفت : اگر در اين شرايط نبودم ، دلم مي خواست به وصاياي تو گوش مي دادم . مسلم بن عوسجه گفت : أوصيك بهذا ـ و اشاره به امام حسين ـ عليه السلام ـ كرد ـ أن تموت دونه ، در راه او كشته شوي و به دفاع از او جانت را بدهي .

حبيب گفت : به خداي كعبه چنين خواهم كرد. تعبير به اين كه مسلم بن عوسجه اوّل اصحاب الحسين بوده است كه شهيد شده ، مي بايد اشاره به آن باشد كه نخستين شهيد در حمله عمومي سپاه كوفه بوده است كه طبعا پس از تيراندازي عمومي اول و شهادت برخي ازمبارزان به صورت تك تك شهيد شده است .

با اين حال ، در زيارت ناحيه ، به طور كلي از وي به عنوان اولين شهيد كربلا ياد شده است : كنت أوّل من شري نفسه و أوّل شهيد من شهداء اللّه . (والله اعلم ).

در اين نبرد، بقاياي سپاه امام ، چنان فشرده در كنار يكديگر قرار داشتند كه دشمن نمي توانست در آنان نفوذي داشته باشد. به ويژه آنان اطراف خيمه ها را كنده وآتش در آنها روشن كرده بودند و دشمن تنها از يك سوي مي توانست بر آنان يورش برد. عمر سعد كساني را براي نفوذ در چادرها و كندن آنها از جاي ، به درون محوطه خيمه ها فرستاد كه اين افراد توسط چند نفر از اصحاب امام محاصره و كشته شدند.

اين امر سبب شد تا عمر سعد دستور دهد تا چادرها را آتش بزنند. امام حسين ـ عليه السلام ـ فرياد زد: اجازه دهيد آتش بزنند، در هرحال جز از يك سمت نمي توانند بر شما حمله كنند. دشمن براي اين كه كار رايكسره كند، تصميم حمله به خيمه ها و آتش زدن آنها را گرفت . شمر همراه سپاهش نيزه اش را به سوي چادر امام حسين ـ عليه السلام ـ پرتاب كرد و فريادزد: علي ّ بالنار حتي أحرق هذا البيت علي أهله ، آتش برايم بياوريد تا اين خانه را بر سر اهلش آتش بزنم . در اينجا بود كه فرياد زنان و كودكان به آسمان رفته ،همه از چادر بيرون ريختند. و در اينجا بود كه شَبَث بن ربعي شمر را توبيخ كرده ، حركت او را زشت شمرد و شمر بازگشت .

زهير بن قين كه فرماندهي ناحيه راست سپاه امام را داشت ، همراه با ده نفر به سوي شمر حمله كرده او رااز محل اقامت زنان و كودكان امام حسين ـ عليه السلام ـ دور كرد. اما شمر بر اوحمله كرده چند نفر از افراد وي را به شهادت رساند. نبرد ادامه يافت . اصحاب امام حسين ـ عليه السلام ـ يك يك به شهادت مي رسيدند و هر كدام كه شهيدمي شدند، نبود آنان كاملا احساس مي شد؛ در حالي كه كشته هاي دشمن به دليل فراواني آنان ، نمودي نداشت . اين حوادث تا ظهر عاشورا ادامه يافت .

ـ عاقبت ظهر شد و وقت نماز فرا رسيد. هنوز زهير و شماري اصحاب دراطراف امام بودند. امام نماز را به جماعت ـ در شكل نماز خوف ـ اقامه كرد. به اين ترتيب كه امام دو ركعت نماز ظهر را آغاز كرد در حالي كه زهير و سعيد بن عبدالله حنفي جلوي امام ايستادند. گروه دوم نماز را تمام كرده ، آنگاه گروه اول ركعت دوم را به امام اقتدا كردند. در وقتي كه سعيد جلوي امام ايستاده بود، هدف تير دشمن قرار گرفت . بعد از پايان نماز هم ، هرچه امام به اين سوي و آن سوي مي رفت ، سعيد ميان امام و دشمن قرار مي گرفت . به همين دليل ، چندان تير به وي اصابت كرد كه روي زمين افتاد. در اين وقت از خداوند خواست تا سلام او را به رسولش برساند و به او بگويد كه من از اين رنجي كه مي برم ،هدفم نصرت ذرّيه اوست . وي در حالي به شهادت رسيد كه سيزده تير بربدنش اصابت كرده بود. در واقع سعيد بن عبدالله بعد از نماز ظهر كه باز درگيري آغاز شده و شدّت گرفت ، در شرايطي كه حفاظت از امام حسين ـ عليه السلام ـ را بر عهده داشت به شهادت رسيد. در اينجا بازهم دشمن به تيراندازي به سوي اسبان باقي مانده سپاه امام ادامه داد تا همه آنان را از بين برد. در اين وقت زهير بن قين با رجزي كه خواند بر دشمن حمله كرد. دو نفر از كوفيان با نام هاي كثير بن عبدالله شعبي و مهاجر بن اوس بر وي حمله كرده او را به شهادت رساندند.

ـ به تدريج شمار ياران امام اندك و اندك مي شد. افراد باقي مانده كه نمي توانستند به جنگ روياروي با دشمن بروند، تصميم گرفتند تا كنار امام بمانند و تا پيش از شهادتشان ، اجازه ندهند امام به شهادت برسد. آنان در اين باره به رقابت با يكديگر مي پرداختند (تنافسوا في أن يقتلوا بين يديه ). دوبرادر با نام هاي عبدالله و عبدالرحمان فرزندان عزرة ِ الغِفاري كه شاهد اين اوضاع بودند نزد امام آمدند، و اظهار كردند: دشمن نزديك شده است ؛ اجازه دهيد ما پيش روي شما بجنگيم تا كشته شويم .

امام فرمود: مَرْحَبًابكم .خوارزمي گفتگوي اين دو برادر را با امام طولاني تر آورده است . آنان باگريه نزد آن حضرت آمدند. امام فرمودند: براي چه مي گرييد. شما تا ساعتي ديگر نورچشمان خواهيد بود. گفتند: ما براي خود گريه نمي كنيم ؛ براي شمامي گرييم كه دشمن اين گونه شما را در محاصره گرفته است . ابومخنف اين حكايت را براي دو نفر ديگر با نام هاي سيف بن حارث هَمْداني و مالك بن عبدالله بن سُرَيع نقل كرده كه عموزاده و از يك مادر بودند، نقل كرده است .پس از حكايت گريه كردن و پاسخ امام ، اين دو جوان ، طبق رسم عرب ، سلام خداحافظي دادند: السلام عليك يابن رسول الله . حضرت پاسخ داد: و عليكماالسلام و رحمة الله . آنان به ميدان رفتند، و جنگيدند تا به شهادت رسيدند. ـ شروع به نبرد از سوي اهل بيت امام حسين ـ عليه السلام ـ ، زماني بود كه ازياران كسي باقي نمانده بود. (فلم يزل أصحاب الحسين يُقاتلون و يُقْتلون حتي لم يبق معه غير أهل بيته ) آن گاه اهل بيت وارد كارزار شده و شماري از آنان به شهادت رسيدند كه رقم آنان را كمتر از شانزده نفر ننوشته اند، و برخي از منابع نام بيش از بيست نفر را ياد كرده اند.

نحوه شهادت امام حسین(ع)/ آخرین لحظات امام چگونه گذشت

مهمترین واقعه روز عاشورا شهادت سیدالشهداء حسین بن علی علیه السلام است. در این یادداشت، قطره ای از آن دریای مصیبت عظمی و جانگدازو جانسوزبیان شده است.



امام اصحاب وفادار خود را صدا می زند



بعد از شهادت یاران باوفا، امام حسین علیه السلام پیوسته به راست و چپ مى rlm;نگریست و هیچ یک از اصحاب و یاران خود را ندید جز آنان که پیشانى به خاک ساییده و صدایى از آنها به گوش نمىrlm;رسید، پس ندا داد:

<<یا مُسْلِمَ بْنَ عَقیلٍ، وَ یا هانِىَ بْنَ عُرْوَةَ، وَ یا حَبیبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا زُهَیْرَ بْنَ الْقَیْنِ، وَ یا یَزیدَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا یَحْیَى بْنَ کَثیرٍ، وَ یا هِلالَ بْنَ نافِعٍ، وَ یا إِبْراهِیمَ بْنَ الُحصَیْنِ، وَ یا عُمَیْرَ بْنَ الْمُطاعِ، وَ یا أَسَدُ الْکَلْبِىُّ، وَ یا عَبْدَاللَّهِ بْنَ عَقیلٍ، وَ یا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَةَ، وَ یا داوُدَ بْنَ الطِّرِمَّاحِ، وَ یا حُرُّ الرِّیاحِىُّ، وَ یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ، وَ یا أَبْطالَ الصَّفا، وَ یا فُرْسانَ الْهَیْجاءِ، مالی أُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونی، وَ أَدْعُوکُمْ فَلا تَسْمَعُونی؟! أَنْتُمْ نِیامٌ أَرْجُوکُمْ تَنْتَبِهُونَ؟

أَمْ حالَتْ مَوَدَّتُکُمْ عَنْ إِمامِکُمْ فَلا تَنْصُرُونَهُ؟ فَهذِهِ نِساءُ الرَّسُولِ صلى الله علیه و آله لِفَقْدِکُمْ قَدْ عَلاهُنَّ النُّحُولُ، فَقُومُوا مِنْ نَوْمَتِکُمْ، أَیُّهَا الْکِرامُ، وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ الطُّغاةَ اللِّئامَ، وَ لکِنْ صَرَعَکُمْ وَاللَّهِ رَیْبُ الْمَنُونِ وَ غَدَرَ بِکُمُ الدَّهْرُ الخَؤُونُ، وَ إِلّا لَما کُنْتُمْ عَنْ دَعْوَتی تَقْصُرُونَ، وَلا عَنْ نُصْرَتی تَحْتَجِبُونَ، فَها نَحْنُ عَلَیْکُمْ مُفْتَجِعُونَ، وَ بِکُمْ لاحِقُونَ، فَإِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ>>.

اى مسلم بن عقیل! اى هانى بن عروة! اى حبیب بن مظاهر! اى زهیر بن قین! اى یزید بن مظاهر! اى یحیى بن کثیر! اى هلال بن نافع! اى ابراهیم بن حُصَین! اى عمیر بن مطاع! اى اسد کلبى! اى عبداللَّه بن عقیل! اى مسلم بن عوسجه! اى داود بن طرمّاح! اى حرّ ریاحى! اى على بن الحسین! اى دلاورمردان خالص! و اى سواران میدان نبرد! چه شده است شما را صدا مى rlm;زنم ولى پاسخم را نمى rlm;دهید؟ و شما را مىrlm; خوانم ولى دیگر سخنم را نمى rlm;شنوید؟ آیا به خواب رفته rlm;اید که به بیدارى rlm;تان امیدوار باشم؟ یا از محبّت امامتان دست کشیده rlm;اید که او را یارى نمى rlm;کنید؟

این بانوان از خاندان پیامبرند که از فقدانتان ناتوان گشتهrlm;اند. از خوابتان برخیزید، اى بزرگواران! و از حرم رسول خدا در برابر طغیانگران پست، دفاع کنید.

ولى به خدا سوگند! مرگ، شما را به خاک افکنده، و روزگار خیانت پیشه با شما وفا نکرده، وگرنه هرگز از اجابت دعوتم کوتاهى نمى rlm;کردید، و از یاریم دست نمى rlm;کشیدید، آگاه باشید، ما در فراق شما سوگواریم و به شما ملحق مى rlm;شویم، إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ>>. (معالی السبطین، ج ۲ ص ۱۷)

امام حسین علیه السلام فرمود: سلامم را به شیعیانم برسان

در روایتى آمده است: هنگامى که امام حسین علیه السلام تنها شد به خیمه rlm;هاى برادرانش سر کشید، آنجا را خالى دید. آنگاه به خیمهrlm; هاى فرزندان عقیل نگاهى انداخت، کسى را در آنجا نیز ندید؛ سپس به خیمه rlm;هاى یارانش نگریست کسى را ندید، امام در آن حال ذکر <<لَا حَوْلَ وَ لَاقُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظِیمِ>> را فراوان بر زبان جارى مىrlm; ساخت.

گفتگوی آخر امام حسین علیه السلام با امام سجاد علیه السلام

آنگاه به خیمهrlm; هاى زنان روانه شد و به خیمه فرزندش امام زین العابدین علیه السلام رفت.



او را دید که بر روى پوست خشنى خوابیده و عمّه rlm;اش زینب علیهاالسلام از او پرستارى مى rlm;کند. چون حضرت على بن الحسین علیه السلام نگاهش به پدر افتاد خواست از جا برخیزد، ولى از شدّت بیمارى نتوانست، پس به عمّه rlm;اش زینب گفت: <<کمکم کن تا بنشینم چرا که پسر پیامبر صلى الله علیه و آله آمده است>> زینب علیهاالسلام وى را به سینهrlm; اش تکیه داد و امام حسین علیه السلام از حال فرزندش پرسید: او حمد الهى را بجا آورد و گفت:

<<یا أبَتاهُ ما صَنَعْتَ الْیَوْمَ مَعَ هؤُلاءِ الْمُنافِقِینَ؟؛ پدر جان! امروز با این گروه منافق چه کردهrlm; اى؟>>.

امام علیه السلام در پاسخ فرمود:

<<یا وَلَدِی قَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَانْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ، وَ قَدْ شُبَّ الْقِتالُ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ، لَعَنَهُمُ اللَّهُ حَتّىrlm; فاضَتِ الْأَرْضُ بِالدَّمِ مِنَّا وَ مِنْهُمْ؛ فرزندم>>

شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است و جنگ بین ما و آنان چنان شعلهrlm; ور شد که زمین از خون ما و آنان رنگین شده است!>>.

حضرت سجّاد علیه السلام عرض کرد:

<<یا أبَتاهُ أَیْنَ عَمِّىَ الْعَبَّاسُ؟>> پدر جان! عمویم عبّاس کجاست؟

در این هنگام اشک بر چشمان زینب حلقه زد و به برادرش نگریست که چگونه پاسخ مىrlm; دهد- چرا که امام علیه السلام خبر شهادت عبّاس را به وى نداده بود.

امام علیه السلام پاسخ داد:

<<یا بُنَىَّ إِنَّ عَمَّکَ قَدْ قُتِلَ، وَ قَطَعُوا یَدَیْهِ عَلىrlm; شاطِىrlm;ءِ الْفُراتِ>> پسر جان! عمویت کشته شد و دستانش کنار فرات از پیکر جدا شد!

على بن الحسین علیه السلام آن چنان گریست که بى حال شد. چون به حال آمد از دیگر عموهایش پرسید و امام پاسخ مى rlm;داد: <<همه شهید شدند>>.

آنگاه پرسید:

<<وَ أَیْنَ أَخی عَلِیٌّ، وَ حَبیبُ بْنُ مَظاهِرَ، وَ مُسْلِمُ بْنُ عَوْسَجَةَ، وَ زُهَیْرُ بْنُ الْقَیْنِ؟>>

برادرم على اکبر، حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین کجایند؟

امام علیه السلام پاسخ داد:

<<یا بُنَىَّ إِعْلَمْ أَنَّهُ لَیْسَ فی الْخِیامِ رَجُلٌ إِلّا أَنَا وَ أَنْتَ، وَ أَمَّا هؤُلاءِ الَّذِینَ تَسْأَلُ عَنْهُمْ فَکُلُّهُمْ صَرْعىrlm; عَلىrlm; وَجْهِ الثَّرىrlm;>>

فرزندم! همین قدر بدان که در این خیمه rlm;ها مردى جز من و تو نمانده است، همه آنان به خاک افتاده و شهید شدهrlm; اند.

پس على بن الحسین علیه السلام سخت گریست. آنگاه به عمّه rlm;اش زینب علیهاالسلام گفت: <<یا عَمَّتاهُ عَلَىَّ بِالسَّیْفِ وَ الْعَصا>> عمّه جان! شمشیر و عصایم را حاضر کن.

پدرش فرمود: <<وَ ما تَصْنَعُ بِهِما>> مى rlm;خواهى چه کنى؟

عرض کرد: <<أمَّا الْعَصا فَأَتَوَکَّأُ عَلَیْها، وَ أَمَّا السَّیْفُ فَأَذُبُّ بِهِ بَیْنَ یَدَىْ إِبْنِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله فَإِنَّهُ لَاخَیْرَ فِی الْحَیاةِ بَعْدَهُ>>

بر عصا تکیه کنم و با شمشیرم از فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله دفاع نمایم، چرا که زندگانى پس از او ارزش ندارد.

امام حسین علیه السلام او را باز داشت و به سینه چسباند و فرمود: <<یا وَلَدی أَنْتَ أَطْیَبُ ذُرِّیَّتی، وَ أَفْضَلُ عِتْرَتی، وَ أَنْتَ خَلیفَتی عَلىrlm; هؤُلاءِ الْعِیالِ وَ الْأَطْفالِ، فَإِنَّهُمْ غُرَباءٌ مَخْذُولُونَ، قَدْ شَمِلَتْهُمُ الذِّلَّةُ وَ الْیُتْمُ وَ شَماتَةُ الْأَعْداءِ وَ نَوائِبُ الزَّمانِ سَکِّتْهُمْ إِذا صَرَخُوا، وَ آنِسْهُمْ اذَا اسْتَوْحَشُوا، وَ سَلِّ خَواطِرَهُمْ بِلَیْنِ الْکَلامِ، فَإِنَّهُمْ ما بَقِىَ مِنْ رِجالِهِمْ مَنْ یَسْتَأْنِسُونَ بِهِ غَیْرُکَ، وَ لا أَحَدٌ عِنْدَهُمْ یَشْکُونَ إِلَیْهِ حُزْنَهُمْ سِواکَ، دَعْهُمْ یَشُمُّوکَ وَ تَشُمُّهُمْ، وَ یَبْکُوا عَلَیْکَ وَ تَبْکی عَلَیْهِمْ>>

فرزندم! تو پاک rlm;ترین ذریّه و برترین عترت منى و تو جانشین من بر این بانوان و کودکانى.

آنان غریب و بى rlm;کسrlm; اند که تنهایى و یتیمى و سرزنش دشمنان و سختىrlm; هاى دوران آنان را فرا گرفته است.

هر گاه که ناله سر دادند آنان را آرام کن، و چون هراسان شدند مونسشان باش و با سخنان نرم و نیکو، خاطرشان را تسلّى بخش. چرا که کسى از مردانشان جز تو نمانده است تا مونسشان باشد و غمrlm; هایشان را به وى باز گویند. بگذار آنان تو را ببویند و تو آنان را ببویى و آنان بر تو گریه کنند و تو بر آنان.

آنگاه امام علیه السلام دست فرزندش را گرفت و با صداى رسا فرمود: <<یا زَیْنَبُ وَ یا امَّ کُلْثُومِ وَ یا سَکینَةُ وَ یا رُقَیَّةُ وَ یا فاطِمَةُ، اسْمَعْنَ کَلامی وَ اعْلَمْنَ أَنَّ ابْنی هذا خَلیفَتی عَلَیْکُمْ، وَ هُوَ إِمامٌ مُفْتَرِضُ الطَّاعَةِ>>

اى زینب! اى امّ کلثوم! اى سکینه! اى رقیّه! و اى فاطمه! سخنم را بشنوید و بدانید که این فرزندم جانشین من بر شماست و او امامى است که پیروى از او واجب است.

سپس به فرزندش فرمود:

<<یا وَلَدی بَلِّغْ شیعَتی عَنِّیَ السَّلامَ فَقُلْ لَهُمْ: إِنَّ أَبی ماتَ غَریباً فَانْدُبُوهُ وَ مَضىrlm; شَهیداً فَابْکُوهُ؛ فرزندم! سلامم را به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه به شهادت رسید پس بر او اشک بریزید.

امام علیه السلام لباس کهنه به تن کرد

هنگامى که امام rlm;حسین علیه السلام عزم میدان کرد، فرمود: <<ائْتُونی بِثَوْبٍ لا یُرْغَبُ فیهِ، الْبِسُهُ غَیْرَ ثِیابِی، لا اجَرَّدُ، فَانِّی مَقْتُولٌ مَسْلُوبٌ>>

برایم جامه کهنهrlm; اى بیاورید که کسى به آن رغبت نکند تا آن را زیر لباسهایم بپوشم و بعد از شهادتم مرا برهنه نکنند، زیرا مى rlm;دانم پس از شهادت لباسهایم ربوده خواهد شد.

لباس تنگ و کوتاهى آوردند ولى امام علیه السلام آن را نپوشید و فرمود: <<هذا لِباسُ أَهْلِ الذِّمَّةِ>> این لباس اهل ذمّه (کفّار اهل کتاب) است.

لباس بلندترى آوردند. امام علیه السلام آن را پوشید سپس با بانوان حرم خداحافظى کرد.

در روایت دیگرى آمده است هنگامى که لباس کهنه آوردند، چند جایش را پاره کرد (تا ارزشى براى بیرون آوردن نداشته باشد) و آن را زیر لباس rlm;هایش پوشید؛ ولى پس از شهادت امام (دشمن ناجوانمرد پست) آن را نیز از بدنش بیرون آوردند. (تاریخ ابن عساکر، ج ۱۴ ص ۲۲۱)

گریه سکینه برای امام علیه السلام

در آن هنگام حضرت سکینه گریه سر داد. امام وى را به سینه چسبانید و فرمود:

سَیَطُولُ بَعْدی یا سَکینَةُ فَاعْلَمی مِنْکِ الْبُکاءُ إِذَا الْحَمامُ دَهانِیrlm;

لا تُحْرِقی قَلْبِی بِدَمْعِکِ حَسْرَةً مادامَ مِنّی الرُّوحُ فی جُثمانیrlm;

وَ إِذا قُتِلْتُ فَانْتَ اوْلىrlm; بِالَّذِی تَأْتینَهُ یا خَیْرَةَ النِّسْوانِrlm;

سکینه! بدان پس از شهادتم گریه rlm;هاى طولانى خواهى داشت. تا جان در بدن دارم با اشک حسرتت دلم را آتش مزن. اى بهترین زنان! هنگامى که شهید شدم پس تو از هر کس به سوگوارى سزاوارترى. (مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴ ص ۱۱۹)

گفتگوی امام با زنان و بانوان حرمrlm;

امام حسین علیه السلام به سوى خیمه رفت و ندا داد:

<<یا سَکینَةُ! یا فاطِمَةُ! یا زَیْنَبُ! یا امَّ کُلْثُومِ! عَلَیْکُنَّ مِنِّی السَّلامُ>>

اى سکینه! اى فاطمه! اى زینب! اى امّ کلثوم! خداحافظ من هم رفتم.

سکینه فریاد برآورد: پدرجان! آیا تسلیم مرگ شدهrlm; اى؟! امام پاسخ داد:

<<کَیْفَ لا یَسْتَسْلِمُ مَنْ لا ناصِرَ لَهُ وَ لا مُعینَ؟>> چگونه تسلیم نشود کسى که یار و یاورى براى او نمانده است؟.

سکینه گفت: پدر جان! (حال که چنین است) ما را به حرم جدّمان برگردان!

<<هَیْهاتَ، لَوْ تُرِکَ الْقَطا لَنامَ>> هیهات! اگر مرغ قطا را رها مىrlm; کردند در آشیانه rlm;اش آرام مىrlm;گرفت. (اشاره به این rlm;که ما را رها نخواهند کرد).

صداى گریه بانوان برخاست، امام آنان را آرام کرد و به سوى دشمن حمله rlm;ور شد. (بحارالانوار ج ۴۵ ص ۴۷)

موعظه امام به لشکر عمر سعد

امام حسین علیه السلام به دشمنان نزدیک شد و خطاب به آنان فرمود:

<<یا وَیْلَکُمْ أَتَقْتُلُونِی عَلىrlm; سُنَّةٍ بَدَّلْتُها؟ أَمْ عَلىrlm; شَریعَةٍ غَیَّرْتُها، أَمْ عَلىrlm; جُرْمٍ فَعَلْتُهُ، أَمْ عَلىrlm; حَقٍّ تَرَکْتُهُ؟>>

واى بر شما! چرا با من مى rlm;جنگید؟ آیا سنّتى را تغییر داده rlm;ام؟ یا شریعتى را دگرگون ساختهrlm; ام؟ یا جرمى مرتکب شده rlm;ام؟ و یا حقّى را ترک کرده rlm;ام؟.

گفتند: <<إِنَّا نَقْتُلُکَ بُغْضاً لِأَبِیکَ>> به خاطر کینه rlm;اى که از پدرت به دل داریم، با تو مى rlm;جنگیم و تو را مىrlm; کشیم. (ینابیع الموده، ج ۳ ص ۷۹)

مرگ بهتر از زندگى ننگین است!

امام علیه السلام به میدان آمد و مبارز طلبید، هر کس از پهلوانان سپاه دشمن پیش آمد او را به خاک افکند، تا آنجا که بسیارى از آنان را به هلاکت رساند آنگاه به میمنه (به جانب راست سپاه) حمله کرد و فرمود: <<الْمَوْتُ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الْعارِ>> مرگ بهتر از زندگى ننگین است.

سپس به میسره (جانب چپ سپاه) یورش برد و فرمود:

أَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِىِّ / آلَیْتُ أَنْ لا أَنْثَنیrlm;

أَحْمی عِیالاتِ أَبی / أَمْضی عَلىrlm; دینِ النَّبِىِrlm;

منم حسین بن على علیه السلام، سوگند یاد کردم که (در برابر دشمن) سر فرود نیاورم، از خاندان پدرم حمایت مى rlm;کنم و بر دین پیامبر رهسپارم. (بحارالانوار، ج ۴۵ ص ۴۹)

و در روایت دیگر آمده است، امام علیه السلام فرمود: <<مَوْتٌ فی عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَیاةٍ فی ذُلٍّ>> مرگ با عزّت بهتر از زندگى با ذلّت است. (بحارالانوار، ج ۴۵ ص ۱۹۲)

اگر دین ندارید آزاد مرد باشید!

امام علیه السلام به هر سو یورش برد و گروه عظیمى را به خاک افکند.

عمر سعد فریاد برآورد: آیا مى rlm;دانید با چه کس مىrlm; جنگید؟ او فرزند همان دلاور میدان rlm;ها و قهرمانان عرب است، از هر سو به وى هجوم آورید.

بعد از این فرمان چهار هزار تیرانداز از هر سو امام علیه السلام را هدف قرار دادند و از سوى دیگر به جانب خیمه rlm;ها حمله rlm;ور شدند و میان آن حضرت و خیامش فاصله انداختند.

امام علیه السلام فریاد برآورد:

<<وَیْحَکُمْ یا شیعَةَ آلِ أَبی سُفْیانَ! إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ، وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا أَحْراراً فی دُنْیاکُمْ هذِهِ، وَارْجِعُوا إِلىrlm; أَحْسابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ عَرَبَاً کَما تَزْعُمُونَ>>

واى بر شما! اى پیروان آل ابى سفیان! اگر دین ندارید و از حسابرسى روز قیامت نمىrlm; ترسید لااقل در دنیاى خود آزاده باشید، و اگر خود را عرب مىrlm; دانید به خلق و خوى عربى خویش پایبند باشید.

شمر صدا زد: اى پسر فاطمه! چه مىrlm; گویى؟ امام علیه السلام فرمود: <<أَنَا الَّذی أُقاتِلُکُمْ، وَ تُقاتِلُونی، وَ النِّساءُ لَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ، فَامْنَعُوا عُتاتَکُمْ وَ طُغاتَکُمْ وَ جُهَّالَکُمْ عَنِ التَّعَرُّضِ لِحَرَمی ما دُمْتُ حَیّاً>>

من با شما جنگ دارم و شما با من، ولى زنان که گناهى ندارند، پس تا زمانىrlm; که زنده هستم، سپاهیان طغیانگر و نادان خود را از تعرّض به حرم من باز دارید.

شمر گفت: راست مىrlm; گوید. آنگاه به لشکریان خویش رو کرد و گفت: <<از حرم او دست بردارید و به خودش حمله کنید که به جانم سوگند هماوردى است بزرگوار!

سپاه دشمن از هر طرف به سوى امام علیه السلام حملهrlm; ور شدند و امام در جستجوى آب به سوى فرات رفت ولى سپاهیان همگى هجوم آوردند و مانع شدند.

مناجات با خدا و نفرین به دشمنrlm;

در روز عاشورا امام حسین علیه السلام به سوى فرات روانه شد که شمر گفت: به خدا سوگند! به آن نخواهى رسید تا در آتش درآیى!

شخص دیگرى گفت: یا حسین! آیا آب فرات را نمى rlm;بینى که مثل شکم ماهى مى rlm;درخشد؟! به خدا سوگند! از آن نخواهى چشید تا آن rlm;که با لب تشنه از جهان چشم بپوشى!

امام علیه السلام گفت: <<اللَّهُمَّ أَمِتْهُ عَطَشاً>> خدایا! او را تشنه بمیران.

راوى مىrlm; گوید: به خدا سوگند پس از نفرین امام آن شخص به مرض عطش گرفتار شد، به گونه rlm;اى که پیوسته مى rlm;گفت: به من آب دهید! آبش مى rlm;دادند تا آنجا که آب از دهانش مى rlm;ریخت ولى همچنان مىrlm; گفت: آبم دهید که تشنگى مرا کشت! پیوسته این چنین بود تا آن rlm;که به هلاکت رسید!

تیری به پیشانی امام اصابت کرد

آنگاه مردى از سپاه دشمن به نام <<ابوالحتوف جعفى>> تیرى به سوى امام رها کرد.

تیر به پیشانى امام اصابت کرد. آن را بیرون کشید، خون بر چهره و محاسن امام جارى شد، عرض کرد: <<اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَرىrlm; ما أَنَا فیهِ مِنْ عِبادِکَ هؤُلاءِ الْعُصاةِ، اللَّهُمَّ أَحِصَّهُمْ عَدَداً، وَ اقْتُلْهُمْ بَدَداً، وَ لا تَذَرْ عَلىrlm; وَجْهِ الْأَرْضِ مِنْهُمْ أَحَداً، وَ لا تَغْفِرْ لَهُمْ أَبَداً>>

خدایا! تو شاهدى که از این مردم سرکش به من چه مىrlm; رسد. خدایا! جمعیّت آنان را اندک کن و آنان را با بیچارگى و بدبختى بمیران، و از آنان کسى را بر روى زمین مگذار و هرگز آنان را نیامرز.

سپس به آنان حمله کرد، و به هر کس که مىrlm; رسید او را با شمشیرش بر خاک مى rlm;افکند، این در حالى بود که تیرها از هر سو مى rlm;بارید و بر بدن امام علیه السلام مى rlm;نشست و مىrlm; فرمود:

<<یا أُمَّةَ السُّوءِ! بِئْسَما خَلَّفْتُمْ مُحَمَّداً فی عِتْرَتِهِ، أَما إِنَّکُمْ لَنْ تَقْتُلُوا بَعْدی عَبْداً مِنْ عِبادِ اللَّهِ فَتُهابُوا قَتْلَهُ، بَلْ یُهَوِّنُ عَلَیْکُمْ عِنْدَ قَتْلِکُمْ إِیَّاىَ، وَ ایْمُ اللَّهِ إِنّی لَأَرْجُوا أَنْ یُکْرِمَنِی رَبِّی بِالشَّهادَةِ بِهَوانِکُمْ، ثُمَّ یَنْتَقِمُ لی مِنْکُمْ مِنْ حَیْثُ لا تَشْعُرُونَ>>

اى بدسیرتان! شما در مورد خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله بد عمل کردید. آرى! شما پس از کشتن من از کشتن هیچ بندهrlm; اى از بندگان خدا هراسى ندارید، چرا که با کشتن من قتل هر کس برایتان آسان خواهد بود. به خدا سوگند! من امیدوارم که پروردگارم شما را خوار و مرا به شهادت (در راهش) گرامى بدارد. آنگاه از جایى که گمان نمىrlm; برید انتقام مرا از شما بگیرد.

حصین بن مالک سکونى فریاد برآورد و گفت: <<اى پسر فاطمه! چگونه خداوند انتقام تو را از ما بگیرد؟

امام علیه السلام فرمود: <<یُلْقی بَأْسُکُمْ بَیْنَکُمْ وَ یَسْفِکُ دِماءَکُمْ، ثُمَّ یَصُبُّ عَلَیْکُمُ الْعَذابَ الْأَلیمَ>>

نزاع و اختلاف در میانتان مى rlm;افکند و خونتان را مى rlm;ریزد آنگاه شما را به عذاب دردناک گرفتار مىrlm;سازد.

امام علیه السلام همچنان مى rlm;جنگید تا آن که زخم rlm;هاى بسیارى بر بدن مبارکش وارد شد. (مقتل الحسین خوارزمی، ج ۴ ص ۳۴ ؛ بحارالانوار ج ۴۵ ص ۵۱)

تیری به گلوی امام اصابت کرد

در روایتى آمده است: هنگامى که دشمنان، امام را آماج تیرها قرار دادند تیر به گلوى امام اصابت کرد و فرمود:

<<بِسْمِ اللَّهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ، وَ هذا قَتیلٌ فی رِضَى اللَّهِ>>

به نام خداوند و هیچ حرکت و نیرویى جز از جانب خدا نیست و این شهیدى است در راه رضاى خدا! (مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴ ص ۱۲۰)

اصابت سنگ به پیشانی امام و زدن تیر سه شعبه بر سینه ایشان

امام علیه السلام خسته شد، خواست اندکى بیاساید که ناگاه سنگى آمد و به پیشانى امام رسید، خون جارى شد.

امام دامن پیراهنش را بالا زد تا خون از چهرهrlm;اش پاک کند که تیر سه شعبه مسمومى آمد و به سینه امام علیه السلام فرو نشست.

امام (دعاى قربانى خواند و) فرمود: <<بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلىrlm; مِلِّةِ رَسُولِ اللَّهِ>> به نام خدا و به یارى خدا و بر آیین رسول خدا.

آنگاه سرش را به آسمان بلند کرد و عرض کرد: <<إِلهی إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلًا لَیْسَ عَلىrlm; وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ نَبِىٍّ غَیْرَهُ>> خداى من! تو آگاهى که اینان کسى را مىrlm; کشند که در روى زمین پسر پیامبرى جز وى نیست.

سپس تیر را بیرون کشید. خون همچون ناودان جارى شد. دستش را بر محلّ زخم گذاشت، چون از خون پر شد آن را به آسمان پاشید و قطره rlm;اى از آن به زمین بازنگشت!

بار دیگر دست را از خون پر کرد و آن را به سر و صورت کشید و فرمود:

<<هکَذا وَاللَّهِ أَکُونُ حَتّىrlm; أَلْقىrlm; جَدّی رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنَا مَخْضُوبٌ بِدَمی، وَ أَقُولُ: یا رَسُولَ اللَّهِ قَتَلَنی فُلانٌ وَ فُلانٌ>>

آرى، به خدا سوگند! مى rlm;خواهم با همین چهره خونین به دیدار جدّم رسول خدا صلى الله علیه و آله بروم و بگویم: اى رسول خدا فلان و فلان مرا شهید کردند. (مقتل الحسین خوارزمی، ج ۲ ص ۳۴ ؛ بحارالانوار ج ۴۵ ص ۵۳)

عرش خدا از اسب به زمین افتاد

امام علیه السلام بر اثر زخمrlm; هاى فراوان از اسب به زمین افتاد، ولى برخاست.

خواهرش زینب علیهاالسلام از خیمهrlm; ها بیرون آمد و با ناله rlm;اى جانسوز مى rlm;گفت: <<لَیْتَ السَّماءُ إِنْطَبَقَتْ عَلَى الْأَرْضِ>> کاش آسمان بر زمین فرو مىrlm; افتاد.

عمر بن سعد را دید که نزدیک امام علیه السلام ایستاده است. فرمود: <<أَیُقْتَلُ ابُوعَبْدِاللَّهِ وَ أَنْتَ تَنْظُرُ إِلَیْهِ؟>> اى عمر بن سعد! اباعبداللَّه علیه السلام را شهید مىrlm; کنند و تو نظاره مى rlm;کنى؟!

اشک از دیدگان عمر سعد (دیدند) جارى شد و صورتش را برگرداند و چیزى نگفت. (کامل ابن اثیر، ج ۳ ص ۷۸)

حضرت زینب علیهاالسلام فریاد زد: <<وَیْلَکُمْ، أما فِیکُمْ مُسْلِمٌ>> واى بر شما! آیا در میان شما مسلمان نیست؟

سکوت مرگبارى همه را فرا گرفته بود و کسى پاسخى نداد. (اعیان الشیعه، ج ۱ ص ۶۰۹)

امام علیه السلام ردایى به تن کرده و عمامه به سر داشت. و با آن که پیاده و زخمى بود چون سواران دلاور مى rlm;جنگید، نگاهى به تیراندازان و نگاهى به حرم خود داشت و مىrlm; گفت:

<<أَعَلىrlm; قَتْلی تَجْتَمِعُونَ، أَما وَاللَّهِ لا تَقْتُلُونَ بَعْدی عَبْداً مِنْ عِبادِاللَّهِ، اللَّهُ أَسْخَطُ عَلَیْکُمْ لِقَتْلِهِ مِنِّی؛ وَ ایْمُ اللَّهِ إِنّی لَأَرْجُوا أَنْ یُکْرِمَنِى اللَّهَ بِهَوانِکُمْ، ثُمَّ یَنْتَقِمُ لی مِنْکُمْ مِنْ حَیْثُ لا تَشْعُرُونَ. أَما وَاللَّهِ لَوْ قَتَلْتُمُونی لَأَلْقَى اللَّهَ بَاْسَکُمْ بَیْنَکُمْ وَ سَفَکَ دِمائَکُمْ ثُمَّ لا یَرْضىrlm; حَتّىrlm; یُضاعِفَ لَکُمُ الْعَذابَ الْأَلیمَ>>

آیا بر کشتن من با هم متّحد شدهrlm; اید؟ هان! به خدا سوگند! پس از من بنده rlm;اى از بندگان خدا را نمىrlm; کشید که خداوند را بیش از کشتن من به خشم آورد.

به خدا سوگند! من امیدوارم خداوند مرا با خوارى شما گرامى بدارد و انتقام مرا از آنجا که گمان نمى rlm;برید از شما بگیرد.

هان! به خدا سوگند! اگر مرا به قتل برسانید، خداوند شما را گرفتار نزاعى در میان خودتان مىrlm; سازد و خونتان را مى rlm;ریزد و (هرگز) از شما راضى نگردد تا عذاب سنگین و دردناکى به شما بچشاند. (اعیان الشیعه، ج ۱ ص ۶۰۹)

آخرین مناجات های امام غریب علیه السلام rlm;

امام حسین علیه السلام در آخرین لحظات عمر گرانبهایش با خداى خود چنین مناجات مى rlm;کرد:

<<اللَّهُمَّ! مُتَعالِىَ الْمَکانِ، عَظیمَ الْجَبَرُوتِ، شَدیدَ الِمحالِ، غَنِىٌّ عَنِ الْخَلائِقِ، عَریضُ الْکِبْرِیاءِ، قادِرٌ عَلىrlm; ما تَشاءُ، قَریبُ الرَّحْمَةِ، صادِقُ الْوَعْدِ، سابِغُ النِّعْمَةِ، حَسَنُ الْبَلاءِ، قَریبٌ إِذا دُعیتَ، مُحیطٌ بِما خَلَقْتَ، قابِلُ التَّوْبَةِ لِمَنْ تابَ إِلَیْکَ، قادِرٌ عَلىrlm; ما أَرَدْتَ، وَ مُدْرِکٌ ما طَلَبْتَ، وَ شَکُورٌ إِذا شُکِرْتَ، وَ ذَکُورٌ إِذا ذُکِرْتَ، أَدْعُوکَ مُحْتاجاً، وَ أَرْغَبُ إِلَیْکَ فَقیراً، وَ أَفْزَعُ إِلَیْکَ خائِفاً، وَ أَبْکی إِلَیْکَ مَکْرُوباً، وَ اسْتَعینُ بِکَ ضَعیفاً، وَ أَتَوَکَّلُ عَلَیْکَ کافِیاً، أُحْکُمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا، فَإِنَّهُمْ غَرُّونا وَ خَدَعُونا وَ خَذَلُونا وَ غَدَرُوا بِنا وَ قَتَلُونا، وَ نَحْنُ عِتْرَةُ نِبَیِّکَ، وَ وَلَدُ حَبیبِکَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ، الَّذی اصْطَفَیْتَهُ بِالرِّسالَةِ وَ ائْتَمَنْتَهُ عَلىrlm; وَحْیِکَ، فَاجْعَلْ لَنا مِنْ أَمْرِنا فَرَجاً وَ مَخْرَجاً بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمینَ>>.

خدایا! اى بلند جایگاه! بزرگ جبروت! سخت توانمند (در کیفر و انتقام)! بى نیاز از مخلوقات! صاحب کبریایى گسترده! بر هر چه خواهى قادرى! رحمتت نزدیک! پیمانت درست! داراى نعمت سرشار! بلایت نیکو!

هر گاه تو را بخوانند نزدیکى! بر آفریده rlm;ها احاطه دارى! توبه rlm;پذیر توبه کنندگانى! بر هر چه اراده کنى توانایى! و به هر چه بخوانى مى rlm;رسى!

چون سپاست گویند سپاسگزارى! و چون یادت کنند یادشان مى rlm;کنى!

حاجتمندانه تو را مى rlm;خوانم و نیازمندانه به تو مشتاقم و هراسانه به تو پناه مى rlm;برم و با حال حزن به درگاه تو مى rlm;گریم و ناتوانمندانه از تو یارى مىrlm; طلبم تنها بر تو توکّل مى rlm;کنم، میان ما و این قوم حکم فرما!

اینان به ما نیرنگ زدند، ما را تنها گذارده، بى وفایى کردند و به کشتن ما برخاستند.

ما خاندان پیامبر و فرزندان حبیب تو محمّد بن عبداللَّه صلى الله علیه و آله هستیم، همو که او را به پیامبرى برگزیدى و بر وحىrlm; ات امین ساختى. پس در کار ما گشایش و برون رفتى قرار ده، به مهربانیت اى مهربانترین مهربانان.

آنگاه افزود: <<صَبْراً عَلىrlm; قَضائِکَ یا رَبِّ لا إِلهَ سِواکَ، یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ، مالِىَ رَبٌّ سِواکَ، وَ لا مَعْبُودٌ غَیْرُکَ، صَبْراً عَلىrlm; حُکْمِکَ یا غِیاثَ مَنْ لا غِیاثَ لَهُ، یا دائِماً لا نَفادَ لَهُ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتىrlm;، یا قائِماً عَلىrlm; کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ، احْکُمْ بَیْنی وَ بَیْنَهُمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْحاکِمینَ>>

پروردگارا! بر قضا و قدرت شکیبایى مىrlm; ورزم، معبودى جز تو نیست، اى فریادرس دادخواهان! پروردگارى جز تو و معبودى غیر از تو براى من نیست.

بر حکم تو صبر مىrlm; کنم اى فریادرس کسى که فریاد رسى ندارد! اى همیشه rlm;اى که پایانrlm;ناپذیر است! اى زنده کننده مردگان! اى برپا دارنده هر کس با آنچه که به دست آورده! میان ما و اینان داورى کن که تو بهترین داورانى. (مقتل الحسین مقرم، ص ۲۸۲)

لحظات شهادت سالار و سرور شهیدان عالم rlm;

راوی مىrlm;گوید: <<کنار قتلگاه ایستاده بودم و جان دادن امام علیه السلام را نظاره مىrlm; کردم. بخدا سوگند! هرگز به خون آغشته rlm;اى را ندیده بودم که خون بدنش رفته باشد ولى این چنین زیبا و درخشنده باشد. آنچنان نور چهره rlm;اش خیره کننده بود که اندیشه شهادت او از یادم رفت.

حسین علیه السلام در آن حال شربتى آب مى rlm;خواست. شنیدم مردى سنگدل و بىrlm; ایمان پاسخ داد: آب نیاشامى تا بر آتش درآئى (نعوذ باللَّه) و از حمیم آن بنوشى. (وَاللَّهِ لا تَذُوقُ الْماءَ حَتَّى تَرِدَ الْحامِیَةَ فَتَشْرَبَ مِنْ حَمیمِها)

امام علیه السلام در پاسخ فرمود: <<إِنَّما أَرِدُ عَلىrlm; جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ وَأَسْکُنُ مَعَهُ فِی دارِهِ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ وَأَشْکُو إِلَیْهِ ما ارْتَکَبْتُمْ مِنِّی وَفَعَلْتُمْ بِی>>

بلکه من بر جدم رسول خدا وارد مى rlm;شوم و در خانهrlm; اش در بهشت جایگاه صدق و در جوار قرب خداى مقتدر ساکن مى rlm;شوم و از جنایاتى که نسبت به من روا داشتید به او شکایت مىrlm; برم.

سپاه ابن سعد با شنیدن این سخن چنان به خشم آمدند که گویا خداوند در دل آنها هیچ رحمى قرار نداده بود. (مقتل الحسین مقرم، ص ۲۸۲؛ بحارالانوار ج ۴۵ ص ۵۷)

لحظه شهادت امام حسین علیه السلام در کربلا

هنگام مصیبت عظیم فرا رسیده بود. حالت ضعف بر امام علیه السلام مستولى شده بود، هر کس با هر وسیله rlm;اى که در اختیار داشت به آن حضرت ضربه مىrlm; زد، ولى هر کس به قصد کشتن نزدیک آن بزرگوار مى rlm;شد، لرزه بر اندامش مىrlm; افتاد و به عقب بر مى rlm;گشت.

<<مالک بن نمیر>> نزدیک رفت و شمشیرى بر فرق مبارکش زد که خون از سر آن حضرت جارى شد. امام علیه السلام فرمود: <<هرگز با آن دست، غذا و آب نخورى و خدا تو را با ظالمان محشور گرداند>>. در تواریخ آمده است که او پس از آن چون بیچارگان در نهایت فقر و تنگدستى به سر مىrlm; برد و دستانش از کار افتاد. (انساب الاشراف، ج ۳ ص ۴۰۷)

<<زُرعة بن شریک>> ضربهrlm; اى بر دست چپ آن حضرت وارد ساخت.

<<سنان بن انس>> با دو سلاح نیزه و شمشیر ضرباتى بر حضرت وارد ساخت، و به آن افتخار مىrlm; کرد!

زمان به کندى مى rlm;گذشت و جهان در انتظار حادثه rlm;اى عظیم بود. عمر سعد مى rlm;خواست که کار سریعتر تمام شود و انتظار به پایان رسد. به خولى بن یزید که در کنارش بود دستور داد که کار حسین علیه السلام را تمام کند. وى پیش رفت تا سر از بدن آن حضرت جدا سازد ولى لرزه بر اندامش افتاد و به عقب برگشت.

<<سنان بن انس>>- بنا به نقلى- جلو رفت و شمشیرى را حواله گلوى مبارک امام کرد و گفت: <<ترا مى rlm;کشم و سر از بدنت جدا مىrlm; کنم در حالى که مى rlm;دانم تو پسر رسول خدایى و پدر و مادرت بهترین خلق خدایند!>> پس سر مبارک امام را از بدن جدا کرد. (کامل ابن اثیر ج ۴ ص ۷۸ ؛ انساب الاشراف، ج۳ ص ۴۰۹)

در روایت دیگر، شمر بن ذى الجوشن در خشم شد و روى سینه مبارک امام علیه السلام نشست و محاسن آن حضرت را به دست گرفت و چون خواست امام را به قتل برساند، آن حضرت لبخندى زد و فرمود: آیا مرا مى rlm;کشى در حالى که مىrlm; دانى من کیستم؟

شمر گفت: آرى، تو را خوب مىrlm; شناسم، مادرت فاطمه زهرا و پدرت على مرتضى و جدت محمد مصطفى است، تو را مىrlm; کشم و باکى ندارم! پس با دوازده ضربه سر مبارک امام علیه السلام را از بدن جدا ساخت. (بحارالانوار ج ۴۵ ، ص۵۶)

دگرگونى عالَم طبیعتrlm; پس از شهادت امام علیه السلام

طبق نقل تواریخ بعد از شهادت آن حضرت، دگرگونىrlm; هایى در عالم تکوین رخ داد که خبر از وقوع حادثه عظیمى مىrlm; داد. روایات مربوط به دگرگونىrlm; هاى عالم را، شیعه و اهل سنت متفقاً نقل کرده rlm;اند از جمله:

بنا به نقل سید بن طاووس در لهوف: در آن وقت غبار شدید توأم با تاریکى و طوفان سرخ فام آسمان کربلا و اطراف را فرا گرفت، سپاه ابن سعد وحشت کردند و گمان نمودند بر آنها عذاب نازل شده است. (عاشورا ریشه rlm;ها، انگیزه rlm;ها، رویدادها، پیامدها، آیت الله مکارم شیرازی و همکاران، ص ۵۰۰)

<<وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونrlm;>> آنها که ستم کردند به زودى مى rlm;دانند که بازگشتشان به کجاست! (سوره شعرا / ۲۲۷)

تور کربلا...
ما را در سایت تور کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی tourofkarbala بازدید : 202 تاريخ : چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت: 15:52

تور کربلا.تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا.

ثواب زائر قبرامام حسین علیه السلام:


روایت شده است که حضرت خاتم الانبیاء (ص ) در خانه عایشه بود، حسین علیه السلام آمد، عایشه خواست مانع شود، رسول خدا(ص ) جریان آتیه حسین علیه السلام و مقامات او و زائرش را ذکر مى فرماید: که حسین علیه السلام در زمین کربلا کشته و مدفون مى گردد، هرکس او را زیارت کند ثواب یک حجّ و یک عمره من به او داده مى شود...

عایشه تعجّب کرد و گفت : ثواب حجّ و عمره شما!
فرمود: بلى ثواب دو حجّ و دو عمره من .
باز عایشه تعجّب کرد! و رسول خدا(ص ) فرمود ثواب سه حجّ و سه عمره من .
همینطور زیاد فرمود، که در روایت چنین است ثواب نود حجّ و نود عمره رسول خدا (ص ) براى زائر قبر حسین علیه السلام است .

و نیز فرمودند چنین ثوابهاى عظیمى که براى زیارت کننده قبر حسین علیه السلام است موجب دلشادى من گردید.

جوار امام حسین علیه السلام بهتر از بهشت


اگر کسى از گناهان مى ترسد و نمى داند که آیا توبه اش پذیرفته شده است یا خیر؟ رسول خدا (ص ) وعده فرموده است که زوّار قبر حسین علیه السلام و عزادارانش را تنها نگذارد، در وحشتها و ظلمتها از آنان فریاد رسى بفرماید.
در صحراى محشر که هر کس سر گرم خودش مى باشد عدّه اى در جوار امام حسین علیه السلام زیر سایه عرش رحمتند، به قدرى از مجالست با امام حسین علیه السلام مأ نوسند و لذّت میبرند که وقتى حوریان از بهشت برایشان پیغام مى فرستند که ما منتظر شمائیم ، چرا نمى آئید پاسخ مى دهند ما لذّت مجلس امام حسین علیه السلام را به مصاحبت با شما ترجیح میدهیم .
راستى که جاى امیدوارى است بقول شیخ شوشترى اگر مقام ما به حدّى نرسیده باشد که در اوّل محشر نزد امام حسین (ع ) زیر سایه عرش باشیم امیدواریم که در چاله و ظلمتکده جهنّم هم نباشیم پیغمبر مارا نجات دهد.

زیارت کربلا معادل ثواب احیای هزار شب قدر


امام صادق علیه السلام مى فرماید: که هر کس یک روز در خدمت حضرت سیّد الشّهداء علیه السلام به سر برد ( یعنى در تربت کربلا، جایى که خون ابا عبداللّه الحسین علیه السلام و یاران و فرزندانش ظلما ریخته شد) در نامه اعمال او ثواب احیاء هزار شب قدر نوشته مى شود.

مباهات خدا بر زائر کربلا


از ذریح محاربى منقول است که گفت : به حضرت امام جعفر صادق (ع ) شکایت کردم آنچه به من مى رسد از قوم و فرزندان من هر گاه به ایشان نقل مى کنیم ثواب زیارت قبر حضرت امام حسین (ع ) را تکذیب من مى کنند و مى گویند:
تو دروغ مى بندى بر امام جعفر (ع ) حضرت فرمود: اى ذریح ! بگذار مردم را که به هر جا که خواهند بروند.
والله ، که حق تعالى مباهات مى کند به زایران حضرت امام حسین (ع ) و آنها که از راه هاى دور به زیارت آن حضرت مى روند، با ملائکه مقرّبین و حاملان عرش خود حتّى آنکه مى فرماید به ایشان که : آیا نمى بینید زیارت کنندگان قبر حسین بن على (ع ) را که آمده اند با نهایت شوق به سوى آن حضرت و به سوى فاطمه زهرا(س ).
به عزّت و جلال و عظمت خود سوگند مى خورم که : واجب گردانم براى ایشان کرامت خود را که ایشان را گرامى دارم و داخل گردانم ایشان را در بهشتى که مهیّاکرده ام براى دوستان خود پیغمبران و رسولان خود.
اى ملائکه من ! اینها زیارت کنندگان حسین اند که محبوب محمّد (ص ) است که او پیغمبر و حبیب من است
و هر که مرا دوست مى دارد حبیب مرا دوست مى دارد و هر که حبیب مرادوست مى دارد محبوب او را دوست مى دارد.
و هر که حبیب مرا یا محبوب او را دشمن مى دارد بر من لازم است که او را به بدترین عذاب هاى خود عذاب کنم و به آتش خود او را بسوزانم . و جهنّم را جایگاه او گردانم و او را عذاب کنم که هیچ یک از عالمیان را عذاب نکرده باشم .

همراهی زائر امام توسط ملائکه از شروع سفر تا پایان آن


از حضرت امام جعفر صادق (ع ) منقول است که : چون شخصى از خانه خود بیرون آید به عزم زیارت حضرت امام حسین (ع ) به سوى کربلا مشایعت کنند او را از هفتصد ملک از بالاى سر او و زیر پاى او از جانب راست و چپ و پیش رو و پشت سر او تا او را به اهلش برسانند. پس چون زیارت کند آن حضرت را ندا کند او را منادى که : (گناهانت آمرزیده شد پس zwj; از سر گیر عمل را).
پس با او برمى گردند آن ملائکه تا داخل خانه خود شود. پس به او مى گویند که : (تو را به خدا سپردیم ).
پس پیوسته به زیارت او مى آیند تا روز مردن او وبعد از مرگ او، هر روز. و زیارت مى کنند حضرت امام حسین (ع ) را و ثوابش از آن مرد است .

فضیلت زیارت کربلا


عبداللّه ابن حماد نقل مى کند: روزى امام صادق (ع ) به من فرمود:
اى حماد نزد شما فضیلتى هست که مثل آن به احدى داده نشده است . و گمان ندارم آن چنان که باید آن را بشناسید و بر او محافظت نمائید! و قیام به حقّ آن کنید. و از براى آن فضیلت اهلى هست که ایشان را براى آن کار نام برده اند، و به ایشان توفیق عطاء کرده اند، و این رحمتى است که خداوند تعالى به ایشان بخشیده است .
پرسیدم : آن فضیلت که نام بردید و وصف نمودید کدام است ؟
فرمود: زیارت جدّم حضرت امام حسین (ع ) است . زیرا که او غریب است و در زمین غریب مدفون شده است .
هر که به زیارت او مى رود، بر او برمى گرید. و هر که به زیارت او نمى رود، بر مصیبت او اندوهناک مى باشد و دلش مى سوزد. هر که او را به یاد مى آورد ترحّم مى کند.
و هر که نظر کند به سوى قبر پسرش در پائین پاى او، در بیابانى که خویشى و دوستى نزد او نیست و حق او را غصب کردند، و جمع شدند جمعى از کافران و مرتدّان از دین ، و یاورى یکدیگر کردند تا او را کشتند، در بیابانى دفن نکرده انداختند، و منع کردند از او آب فراتى که سگان مى خوردند، و ضایع کردند حق رسول خدا (ص ) را، و وصیّتى که در حقّ او و اهل بیتش zwj; کرده بود.
پس او مدفون گردید، جفا یافته در میان قبرهاى خویشان و شیعیان خود. هر که نزد او مى رود، وحشت مى یابد از تنهائى او، و دورى از جدّ بزرگوارش . و در منزلى افتاده است که نمى رود نزد او مگر کسى که خدا دلش را به ایمان امتحان کرده است ، و حقّ ما را به او شناسانده باشد.
پس گفتم : فداى تو شوم من مى رفتم به زیارت آن حضرت ، تا آنکه مبتلا شدم به خدمت خلیفه و حفظ اموال او و من نزد ایشان مشهور شده ام . لهذا در این ولا از براى تقیّه ترک کرده ام و من مى دانم که زیارت آن حضرت ثواب بسیارى دارد.
فرمود که : (مى دانى که کسى که به زیارت آن حضرت میرود چه فضیلت دارد و او را نزد ما چه نیکى ها است ؟!).
گفتم : نه .
فرمود که : (امّا فضیلت زیارت کننده او: پس مباهات مى کنند به او ملایکه آسمان ها و امّا آنچه نزد مابراى او هست پس ترحّم مى کنیم براى او هر صبح و شام ).
وبه تحقیق که خبر داد مرا پدرم که : روضه آن حضرت از روزى که مدفون شده است هرگزخالى نبوده است از کسى که صلوات فرستد بر او از ملائکه یا جنیّان یا آدمیان یا وحشیان صحرا. و هیچ چیز نیست مگر آرزوى حال زیارت کننده آن حضرت مى کند و خود را از براى برکت بر او مى مالد و به نظر کردن به سوى او امید خبر مى دارد براى آنکه برکت یافته است به نظر کردن به سوى قبر آن حضرت .
بعداز آن فرمودکه :
(شنیده ام که قومى از نواحى کوفه و غیر ایشان مى روند نزد قبر آن حضرت و زنان مى روند و ندبه و نوحه مى کنند در نیمه ماه شعبان پس بعضى قرآن مى خوانند و بعضى قصّه هاى جانسوز آن حضرت را ذکر مى کنند و بعضى مرثیه مى خوانند؟).
گفتم : بلى فداى تو شوم دیدم بعضى از اینهایى که مى فرمائى .
فرمودکه : (حمد و سپاس خداوندى را که در میان مردم جمعى را مقّرر فرموده است که مى آیند به سوى ما و ما را مدح مى کنند و مرثیه از براى مصیبت ما مى گویند و مى خوانند. و دشمن ما گردانیده است کسانى را که طعن کنند بر آنها از خویشان و غیر ایشان و استهزاءکنند بر ایشان و قبیح شمارند کردار ایشان را).

تور کربلا.تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا.

تور کربلا...
ما را در سایت تور کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی tourofkarbala بازدید : 159 تاريخ : سه شنبه 25 خرداد 1395 ساعت: 4:45

تور کربلا.تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا.


در عصر عاشورابزرگترین فاجعه بشری در 10 محرم سال 61 هـ ق در سرزمین کربلا توسط امویان پلید به وقوع پیوست هنوز نیم قرنی از رحلت پیامبر اسلام نگدشته بود که فرزند دختر آن بزرگوار را امت خودش به دستور پلیدترین فرد امویان به شهادت رساندند و فجایع عظیم دیگری از جمله بریدن سر کشته ها و غارت اموال و به اسارت گرفتن اهل بیت ـ علیهم السلام ـ مبادرت ورزیدند وقایعی که بعد از شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ از کربلا تا مدینه برای اهل بیت ـ علیهم السلام ـ اتفاق افتاد خیلی بیشتر از آنست که بتوان آنها بطور کوتاه بیان نمود.


غارت خیمه های ال الله:

سال 61 هـ ق عصر روز دهم محرم لشکر یزید بعد از اینکه امام حسین ـ علیه السلام ـ را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمه ها و آزار و اذیت خاندان نبوت زدند، آن نامردمان به سوی خیمه های حرم امام حسین ـ علیه السلام ـ روی آوردند و اثاث و البسه و شتران را به یغما بردند و گاه بانویی از آن اهل بیت پاک با آن بی شرمان بر سر جامه ای در کشمکش بود و عاقبت آن لئیمان جامه را از او می ربودند.


تاختن بر ابدان مطهر:

دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و حریم او از خیمه ها بیرون آمده و می گریستند و در فراق حامیان و عزیزان خود شیون و زاری می نمودند.
بعد از این اهل بیت را با سر و پای برهنه و لباس به یغما رفته به اسیری گرفتند و آن بزرگواران به سپاه دشمن می گفتند که ما را بر کشته حسین ـ علیه السلام ـ بگذرانید. چون اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نگاهشان به کشته ها افتاد فریاد کشیدند و بر صورت خود زدند.[2] بعد از این قضایا عمر سعد ملعون در میان یارانش جار کشید: چه کسی است که اسب بر پشت و سینة حسین ـ علیه السلام ـ بتازد! ده کس داوطلب شدند و تن حسین ـ علیه السلام ـ را با سمّ اسبان لگدکوب کردند.


دفن نکردن ابدان مطهر:

همان عصر عاشورا بود که عمر سعد سر مبارک امام حسین را با خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی نزد عبیداله بن زیاد به کوفه فرستاد و سرهای یاران و خاندان او را جمع کرده و هفتاد دو سر بود و به همراهی شمر بن ذی الجوشن و قیس بن اشعث به کوفه فرستاد. سپس کشته های خودشان را پیدا کرده دفن نمودند ولی جنازه بی سر و زیر پای اسبان لگدکوب شده امام حسین ـ علیه السلام ـ و یارانش تا روز دوازدهم محرم عریان در بیابان کربلا بود تا اینکه توسط قبیله بنی اسد و به راهنمائی امام سجاد ـ علیه السلام ـ دفن شدند


حرکت اهل بیت از کربلا:

شب یازدهم محرم را گویا اسرای اهل بیت در یک خیمه نیم سوخته سپری نمودند در این رابطه در مقاتل چیزی از احوال اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نقل نشده ولی می توان تصور کرد که چه شب سختی را بعد از یک روز پر سوز و از دست دادن عزیزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خیمه ها و اهانت ها و... داشته اند.



از کنار بدنهای پاره پاره:
عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور کوچ از کربلا به سوی کوفه را می دهد و زنان و حرم امام حسین ـ علیه السلام ـ را بر شتران بی جهاز سوار کرده و این ودایع نبوت را چون اسیران کفّار در سخت ترین مصائب و هُموم کوچ می دهند.در هنگام حرکت از کربلا عمر سعد دستور داد که اسرا را از قتلگاه عبور دهند. قیس بن قرّه گوید: هرگز فراموش نمی کنم لحظه ای را که زینب دختر فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را بر کشته بر خاک افتاده برادرش حسین عبور دادند که از سوز دل می نالید... و امام سجاد ـ علیه السلام ـ می فرماید: ... من به شهدا نگریستم که روی خاک افتاده و کسی آنها را دفن نکرده، سینه ام تنگ شد و به اندازه ای بر من سخت گذشت که نزدیک بود جانم بر آید و عمه ام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد که بی تابی نکنم. (گویا اسرای کربلا را دوبار به قتلگاه می آورند، یک دفعه همان عصر روز عاشورا بعد از غارت خیام و به درخواست خود اسرا و یک بار هم در روز یازدهم محرم هنگام کوچ از کربلا و به دستور عمر سعد و این کار عمر سعد شاید به خاطر این بود که می خواست اهل بیت ـ علیهم السلام ـ با دیدن جنازه های عریان و زیر آفتاب مانده شکنجه روحی به اسرا داده باشد.)


تماشای اسرا ی اهل بیت در کوفه:

بعد از اینکه روز یازدهم محرم اسرا را از کربلا حرکت دادند به سوی کوفه به خاطر نزدیکی این دو به هم روز 12 محرم اسرا را وارد شهر کوفه نمودند گویا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازه های کوفه و بیرون شهر سپری کرده باشند در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد علیه امام حسین ـ علیه السلام ـ و خارجی معرفی کردن آن حضرت مردم کوفه از این پیروزی خوشحال می شوند و جهت دیدن اسرا به کوچه ها و محله ها روانه می شوند و با دیدن اسرا شادی می کنند.


چوب زدن به سر مبارک:

با خطابه هایی که امام سجاد ـ علیه السلام ـ و خانم زینب ـ سلام الله علیها ـ و سایرین از اسرا ایراد می کند و خودشان را به کوفیان و مردم می شناسانند و به حق بودن قیام امام حسین ـ علیه السلام ـ اذعان می کنند شادی کوفیان را به عزا تبدیل می کنند. در طول مدتی که در کوفه و در میان مردم به عنوان اسیر جنگی حرکت می کردند سرها بالای نیزه بود و اسرا در کجاوه های جا داده شده بودند و آنان که خیال می کردند اسرا از خارجیان هستند و بر خلیفه یزید عاصی شده اند، جسارت و اهانت می کردند، عده ای هم از نسب اسرا سؤال می کردند با این وضع وارد دارالاماره می شوند و در مجلس عبیدالله بن زیاد که حاکم کوفه و باعث اصلی شهادت امام حسین، این ملعون جلوی چشم اسرا و مردم با چوب دستی به سر مبارک می زد و خود را پیروز میدان قلمداد می کرد و کشته شدن امام حسین ـ علیه السلام ـ را خواست خدا قلمداد می نمود. ولی با جواب های که از جانب خانم زینب و امام سجاد ـ علیه السلام ـ می شنید بیشتر رسوا می شد.


گرداندن سرها و اسرا:

در خبرها آمده که ابن زیاد بعد از آنکه یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در کوچه ها و محله های کوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد و بعد از آن اسرا را به سرپرستی مخضّر بن تعلبه عائذی و شمر بن ذی الجوشن به شام روانه کرد. دستور داد که امام سجاد را با غل جامعه دست ها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بی جهاز به سوی شام حرکت دادند. مدتی که اسرا از کوفه و شام در حرکت بودند را منابع ذکر نکردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بی ادبی های حاملین سرهای مبارک از قبیل شراب اشاره دارند و در طول مسیر از شهرهای مختلف گذر می کردند.


جشن شادی دمشقیان:

نقل شده که اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را سه روز پشت دروازه های دمشق نگه داشتند تا شهر را آذین بندی کنند و آماده برای جشن و شادی نمایند. در بیشتر منابع نقل شده که روز اول صفر سر امام حسین ـ علیه السلام ـ را همراه کاروان اسرا وارد دشمق کردند. واقعه دلخراشی که برای اسرا اتفاق افتاد این بود که علی رغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک ولی شهر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعات که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند، و مردم غافل شام که از حقیقت ماجرا بی خبر بودند با مشاهده کاروان شادی و هلهله می کردند و بر سرها اهانت می نمودند. سفر شام برای اهل بیت امام حسین ـ علیه السلام ـ بسیار تلخ و مصیبت های دوران اسارت در این دیار، برایشان از سخت ترین مصیبت ها بوده است.

وقتی از امام سجاد ـ علیه السلام ـ پرسیدند در سفر کربلا، سخت ترین مصیبت های شما کجا بود، سه بار فرمودند:

<<الشام، الشام، الشام>>.

چوب خیزران:

در شام نیز اسرای آل محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ را در حالی که به ریسمان بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد کردند، وقتی بدان حال در پیش روی یزید ایستادند، سر امام را در برابر یزید می گذارند و این صحنه از سوزناک ترین صحنه هایی است که برای امام سجاد و خانم زینب اتفاق می افتد. چرا که یزید ملعون بر سر امام توهین کرده و شماتت می کند و با قرائت اشعاری خود را پیروز میدان می داند و به مردم اجازه حضور می دهد و در آن مجلس به لب های مقدس امام جلوی چشم اسرا خیزران می زند. گویا در این مجلس است که یک مرد شامی به خود اجازه می دهد و این جسارت بزرگ را می کند. دختر امام حسین به نام فاطمه را از یزید به کنیزی می خواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زینب روبرو می شود و بعد از گفتگوئی میان حضرت زینب و یزید خانم زینب خطبه ای در مجلس یزید ایراد می کنند و شجاعانه به اعمال پلید یزید اشاره می کند و یزید را در مجلس خود رسوا و خار می کند.
اسرا در مدتی که در شام بودند بنابر روایتی در یک خرابه صورت زندانی نگهداری می شدند و در این مدت یزید ملعون چندین مرتبه خواست که امام سجاد ـ علیه السلام ـ را شهید کند که خانم زینب مانع می شدند.

افشاگری امام سجاد:

امام سجاد ـ علیه السلام ـ فرمود: ای یزید! به من اجازه بده بالای این چوب ها روم (منظور میزی بود که خطیب شامی روی آن صحبت می کرد) تا چند کلمه ای صحبت کنم که موجب خشنودی خداوند و اجر و ثواب حضار باشد. یزید نپذیرفت. ولی مردم اصرار کردند تا امام به منبر رفت امام خطبه ای خواند بعد از حمد و ثنای خدا خود را معرفی کردند، که اصل و نسبشان کیست به ماجرای کربلا و اسیری خود اشاره فرمودند. در مجلس غوغائی بر پا شد و همه علیه یزید همهمه می کردند یزید از مؤذن خواست که اذان بگوید. ولی امام از این اذان هم علیه یزید استفاده کرده و یزید را رسوا نمود.

شهادت دختر سه ساله:

از جمله وقایعی که برای اسرای اهل بیت در شام اتفاق افتاد بنا به گفته برخی منابع شهادت دختر سه ساله امام حسین ـ علیه السلام ـ است . از کامل بهائی نقل شده اهل بیت ـ علیهم السلام ـ شهادت پدران را از کودکان خردسال پنهان می داشتند. و به آنها می گفتند که پدر شما سفر کرده، تا اینکه شبی دختری از امام حسین ـ علیه السلام ـ به نام رقیه از خواب بلند می شود و بهانه بابا را می گیرد و ضجه و ناله می کند و همه اهل خرابه با این کودک همنوا می شوند تا اینکه سر امام را در طشتی می آورند خانم رقیه سر را به بالین گرفته و با آن سر درد دل می کند. پدر بعد از تو محنت ها کشیدم بیابان ها و صحراها دویدم.
بعد از مدتی دیدند که سر به یک طرف افتاد و کودک هم طرف دیگر او را حرکت دادند. دیدند که جان به جان آفرین تسلیم کرده است


یزید تحت فشار افکار عمومی:

بعد از اینکه مردم شام بوسیله خطابه های حضرت زینب و امام سجاد ـ علیهما السلام ـ شناخت کامل از اسرای اهل بیت ـ علیهم السلام ـ یافتند یزید تحت فشار افکار عمومی و جهت جلوگیری از رسوائی بیشتر سه پیشنهاد از امام سجاد ـ علیه السلام ـ را خواست اینکه سر امام حسین را پس دهد، چیزهائی که غارت شده برگردانند، اسرا را در صورت کشتن امام سجاد با یک فرد امین به مدینه روانه کند ولی یزید سر امام را پس نداد و از کشتن امام منصرف شد و پیراهن کهنه امام حسین ـ علیه السلام ـ را با مقداری پول پس داد.و اجازه داد که اسرای اهل بیت در شام برای شهدای کربلا عزاداری کنند. بعد از اینکه مدتی اسرا در شام مقیم بودند یزید از قتنه مردم بیمناک شده و از نعمان بن بشیر، که قبلاً امیر کوفه بود، خواست فردی پارسا و امین همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدینه نماید.



ورود دوباره به کربلا:

راوی می گوید: هنگامی که اهل و عیال امام حسین ـ علیه السلام ـ از شام برگشتند و به عراق رسیدند از راهنمای کاروان خواستند که آنها را از راه کربلا عبور دهد و ایشان قبر امام حسین ـ علیه السلام ـ را زیارت کنند و چند روزی بعد از رسیدن به کربلا مشغول عزاداری و سوگواری برای امام و شهدای کربلا بودند. گویا خروج اسرا از شام به طرف مدینه در بیستم صفر 61 بوده یعنی مدت 20 روز از ورود به شام تا خروج از آن طول کشیده، بعد از زیارت قبور شهدای کربلا راهی مدینه شدند و بالاخره زینبی که با برادران و اقوام خویش از مدینه خارج شده بود بدون برادر و خویشان و با رنج سفر و داغ شهداء و مصیبت هایی که در طول این مدت دیده بود وارد شهر پیامبر شد.
تور کربلا.تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا.

تور کربلا...
ما را در سایت تور کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی tourofkarbala بازدید : 161 تاريخ : دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت: 4:15

تور کربلا.تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا

<<عباس محمد علی کشوان آل شیخ>>کلیددار حرم مطهر حضرت وخادم حضرت ابوالفضل(ع): تمام اجدادم تا 12 نسل قبل همه کلید دار و خادم حضرت ابوالفضل(ع) بوده اند و هرموقع یکی فوت می کرد، فرزند وی در این سمت مشغول به کار می شد.

<<کشوان>> که نام خانوادگی وی برگرفته از شغل کفشداری حرم است، افزود: همواره کلید سرداب و حرم مطهر دست خاندان ما بوده و این رویه از 485 سال پیش که اجداد من از ایران به عراق مهاجرت کردند؛ ادامه داشته است.

شیخ عباس کشوان که متولد 1936 مصادف با 1315 شمسی در کربلا و هم اکنون 74 ساله است، می گوید: بنده به مدت 35 سال کلید دار و کفشlrm;دار حرم قمر بنی هاشم بودم و خاطراتی در این مدت به چشمان خود دیده ام که حتی پدر و پدربزرگم برایم تعریف نکرده اند بلکه خود بعینه شاهد بودم و برای دوستداران اهل بیت(ع) بیان می کنم.

وی وقتی شنید مردم کشور ما از بیان خاطرات و کرامات استقبال کرده اند، اظهار امیدواری کرد: آقا ابوالفضل(ع) نگهدار مردم ایران و سایر ارادت مندان به خاندان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) باشد.

تور کربلا.تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا.


شفای طفل معلول


شیخ عباس افزود: حدود 30 سال پیش در یک روز جمعه بنده در حرم نشسته بودم که شب فرا رسید و یک مرد جوان عرب بیابان گرد وارد حرم شد، در حالی که فرزندی علیل بهlrm;روی دست داشت که آن فرزند پسر حدود 8 سال سن داشت و به دلیل معلولیت توان هیچ گونه حرکتی حتی تکلم نداشت و مانند تکه ای گوشت بهlrm;روی دست پدر جابه جا می شد.

خادم حرم حضرت ابوالفضل(ع) افزود: ساعت 12:30 دقیقه شب بود که پدر این کودک معلول به همان لهجه عربی و محلی خود با ابوفاضل صحبت می کرد و گلایه داشت که: <<آقا اباالفضل! من از تو اولاد سالم خواسته ام، اما اولاد ناقص داده ای و چه فایده دارد، من 8 سال است که مبتلای این بچه شده ام حال این بچه را بگیر و برای خودت باشد>>.

شیخ عباس می گوید: به چشم خود دیدم آن پدر جوان کودک 8 ساله معلول خود را به سمت ضریح چنان پرت کرد که صدای برخورد سر کودک با میله های ضریح به بیرون از ایوان رسید و کسانی که در بیرون از حرم نشسته بودند، کنجکاو شدند که این صدای چیست و پس از این واقعه خود پدر نیز به سرعت از حرم گریخت و رفت.

شیخ عباس گفت: با دیدن این منظره بسیار ناراحت شدم و پیش خود گفتم: ای بی حیا! این چهlrm;کاری بود کردی! و پس از آن که پدر طفل را پیدا نکردم؛ بسیار گریستم، فرزند را در بغل گرفتم و با خود گفتم: این بچه بیمار چه گناهی دارد، و سر او را در بغل گرفتم.

شیخ عباس افزود: این جریان ادامه داشت تا ساعت 1 بعد از نیمه شب رسید، در حالی که بچه را در بغل آرام می کردم کمlrm;کم متوجه شدم انگشتان پای بچه حرکت کرد. ابتدا فکر کردم توهم دارم و چشمانم را مالیدم که مبادا در حالت خواب بوده ام، اما دیدم کمlrm;کم پاهایش حرکت کرد سرش را روی زانو گذاشتم و در حالی که اشک می ریختم، دیدم یک چشم او باز شد و پس از آن چشم بعدی باز و بعد نگاه کرد و گفت: پدر و مادرم کجا هستند؟

شیخ عباس گفت: در این بین سایر خدام حرم را صدا زدم که بیایند و ببینند که آیا من اشتباه نمی کنم که آنها نیز تأیید کردند بچه می تواند حرکت و صحبت کند.

شیخ عباس افزود: این پدر و فرزند از اعراب بادیه نشین بودند که به شغل زراعت و کشاورزی مشغول بودند و پس از شفای این طفل 8 ساله، چشمان او باز شد دنبال پدر و مادرش می گشت. به او گفتم: پسرم، آیا می توانی سر و دست و پاهایت را حرکت دهی؟ و او گفت: بله! به راحتی می توانم دست و پا و چشمانم را حرکت دهم، فهمیدم معجزه ای شده و قمر بنیlrm;هاشم(ع) او را شفا داده است.

شیخ عباس افزود: سپس عبایی روی پسر انداختم و سه بار او را دور ضریح حضرت ابوالفضل(ع) طواف دادم و او را در اتاقی قرار داده و این واقعه را به استاندار، کلید دار و مرجع تقلید آن زمان خبر داده و در دفتر حرم ثبت کردیم و از طریق بلندگو اعلام کردیم مردم برای دیدن معجزه ابوالفضل(ع) بیایند و طفل شفایافته را بهlrm;روی منبر گذاشته خود در کنارش نشستم.

شیخ عباس گفت: از کودک پرسیدم: زمانی که پدرت تو را به سوی ضریح پرت کرد، آیا سرت درد نگرفت؟ گفت: اصلاً متوجه نشدم، اما ناگهان دیدم دو دست بریده از سمت ضریح بیرون آمده و من را در آغوش گرفت و سرم را در بغل گرفته و آن دو دست ابتدا به پاها سپس به دست و پس از آن چشمان و سرم کشیده شد و احساس کردم هیچ مشکلی از نظر معلولیت ندارم و می توانم دست و پا، زبان و چشم خود را حرکت دهم و هیچ مشکلی ندارم.

شیخ عباس افزود: وقتی صبح شد، مردم برای دیدن این معجزه هجوم آوردند و حدود 20 بار پیراهن به تن این کودک شفایافته کردیم که هربار به وسیله مردم تکه تکه شد و به نیت تیمّن و تبرّک، مردم بخشی از لباس کودک را با خود بردند.

شیخ عباس کشوان افزود: پس از این ماجرا پدرش آمد و گفت: یا ابوفاضل! چرا معطل کردید و چرا زودتر شفا ندادید؟!

وی گفت: پس از آن به توصیه خادمان حرم، این فرزند شفایافته بهlrm;روی مرکبی قرار داده شد و از صبح تا غروب در کربلا چرخانده شد و مردم از این واقعه مطلع شدند

تور کربلا.تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا.

حکایت اسحاق یهودی

شیخ عباس کلید دار حرم مطهر می گوید: در عراق مرسوم است که شیعیان در روز اربعین خود را به شهر کربلا می رسانند، تا در آیین سوگواری آل الله شرکت کنند.

حدود 45 سال پیش در بازار بغداد کاروانسرایی بود به نام <<کاروانسرای مرغی>> حجره داران آن کاروانسرا نیز یک به یک روانه کربلا شدند فقط دو حجره دار ماندند یکی فردی شیعه به نام <<محمد حسین>> و دیگری حجره داری به نام <<اسحاق>>.

محمد حسین نیز قصد کربلا می کند برای خداحافظی نزد اسحاق می آید و می گوید: <<من راهی کربلایم>> اسحاق می گوید: <<من هم می آیم>>.

محمد حسین نگران از شناسایی اسحاق یهودی و برانگیخته شدن عواطف مردم می گوید: تو که یهودی هستی در آنجا کاری نداری تازه ممکن است تو را بشناسند و برانند یا حادثه ای پیش آید.>>


اسحاق می گوید: <<لباس عربی می پوشم و با عشایر بصره همراه می شوم، در آن صورت کسی مرا نخواهد شناخت>>، گفت وگوی آن دو به پایان می رسد، محمد حسین راهی کربلا می شود و روزی پس از اربعین به بغداد باز می گردد.

شبانگاه در خواب می بیند که به زیارت مرقد مطهر امام حسین (ع) مشغول است. امام (ع) از حرم بیرون می آیند. ابوالفضل (ع) علی اکبر (ع) قاسم بن حسن (ع) و حبیب بن مظاهر همراهان حضرت اند، امام از حبیب می خواهد تا نام زائران را بنویسد، حبیب نام ها را نوشته و به امام تقدیم می کند، پس امام از حضرت ابوالفضل (ع) می خواهند که بررسی کنند، مبادا نامی از قلم افتاده باشد.

حضرت ابوالفضل می فرمایند: <<نام فردی یهودی به نام اسحاق از قلم افتاده است>>.

حضرت امام حسین (ع) می فرمایند: همان که در سوگواری ما شرکت داشت، نام ایشان را هم بنویسید.

صبح، محمد حسین از خواب برمی خیزد، شگفت زده از ماجرایی که در رویا دیده، به حجره می رود تا قصه را با اسحاق باز گوید. به حجره که می رسد، اسحاق را می بیند که خانواده اش برگرد او جمع اند. پس از آن که محمد حسن چیزی بگوید، اسحاق لب می گشاید که <<لازم نیست شما چیزی بگویید ان چه شما در خواب دیدید، من نیز در خواب دیدم>>.

در پی این ماجرا که نشان از عنایت ابا عبدالله دارد اسحاق یهودی نزد آیت الله العظمی( محمد علی هبه الدین) شهرستانی مرجع بزرگ زمان می رود و ضمن تشرف به اسلام، خواستار اجازه نامه ای می شود که با استناد به آن رخصت یابد تا در کربلای معلی سکونت گزیند.

اسحاق با خانواده اش به کربلا می آیند و در خیابان عباس (شارع عباس) ساکن می شوند. جمعیت آنها اکنون به هفتصد تا هفتصد و پنجاه نفر می رسد و در آن محله کوچه ای به نام آنهاست


تور کربلا.تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا.


عرب بیابان گرد

حاح عباس خاطره ای زیبا از گفت وگوی صمیمانه عربی بیابان نشین با حضرت ابوالفضل (ع) را باز می گوید که قبل از حکومت صدام در زمان حکومت احمد حسین البکر اتفاق افتاده است و اضافه می کند این ماجرا - که به چشم خویشتن دیده ام - از قشنگ ترین و به یاد ماندنی ترین خاطره های من است: رفیقی داشتم به نام <<ملا نای>> با هم خیلی محشور بودیم و نسبت به هم اخلاص و علاقه ای وافر داشتیم، خدا او را بیامرزد.

ظهر یک روز تابستانی در حرم حضرت ابوالفضل (ع) به صحبت نشسته بودیم که عربی بیابان نشین را دیدم، پا برهنه با پیراهنی کهنه و چفیه و عقالی کهنه، وارد حرم شد و به طرف ضریح مظهر رفت دست بر ضریح گذاشت و با صمیمی ترین وصف ناپذیر با حضرت به گفت وگو ایستاد.

- <<آقا ابوالفضل، سلام علیکم. اشلونک؟ یعنی حالت چطور است؟

حالت خوبه انشاء الله؟ سالمید آقا؟

بعد با همان لحن خودمانی، ادامه داد: <<الحمدالله، دست شما را می بوسم، نه نه خوبم. پدر و مادرم سلام رساندند.

آقا! خیلی خوبم.... الحمدالله دست شما بر سرمان هست. راحت هستیم.>>

عرب بیابان نشین مانند کسی که حضرت را به چشم می بیند، با حضرت به گفت وگو مشغول بود. حیف بر ما که نه چیزی می بینیم و نه می شنویم!

<<آقا جان! می دانی که من عیال و بچه هایم و پدر و مادرم را در بیابان تنها گذاشتم و پیش شما آمده ام اجازه بدهید که بروم>>.

معلوم است که حضرت ابوالفضل (ع) به او می فرمایند: <<هنوز وقت دارید بیشتر اینجا بمانید!>>

عرب گفت: <<می دانی آقا! امسال مرکب سواری نداشتم، از آنجا تا اینجاپ پیاده آمده ام. پاهایم خیلی درد می کند. یک کاری بکن که دوباره برگردم. پاهایم را شفا بده!>>

بعد یک پایش را روی ضریح گذاشت دور پاشنه پاهایش ترک خورده و مجروح بود در همان حال می گفت: <<آقا این، این، اینجا آقا!>>

جای جراحت را به آقا نشان می داد و می گفت <<آقا! جانم فدای دستت!>>

من و ملاناجی - حیران از این ماجرا - شاهد بودیم که زخم ها محو شد و ترک ها جوش خورد.

عرب پای دیگر را به طرف ضریح گرفت و گفت: <<الاحسان بالاتمام>> یعنی نیکی را باید به آخر رساند و تمام کرد.

پای دیگر را هم دیدیم که خوب شد. عرب بیابان نشین با همان صمیمت رو به ضریح کرد و گفت: <<ابوالفضل، آقاجان، ببخش، اروح - یعنی می روم - آخر پدر و مادرم چشم انتظارند. آقا! اجازه می دهی بروم؟>>

اجازه گرفت و گفت: <<فی امان الله، خداحافظ، فی امان الله، فی امان الله، فی امان الله>>.

عرب بیابانی که می رفت، ملاناجی به او سلام کرد و گفت: <<قبول باشد زیارت قبول. آقا را زیارت کردی؟>>عرب گفت: بله زیارت کردم. برو زیارتش کن. برو. برو زیارتش کن!

ملاناجی با آن علم و مقام اش نمی توانست به عرب بیابانی بگوید که <<نمی بینم، نمی توانم ببینم>>.

عرب افزود: <<مگر نمی بینی، ابوالفضل(ع) قامت اش مانند کوه پابرجاست چرا نمی بینی؟ ابوالفضل در مقابل توست، دارد تو را نگاه می کند برو، برو زیارتش کن!

ملاناجی - همچنان حیرت زده گفت: <<چشم، چشم!>>

و عرب پابرهنه از حرم خارج شد.

تور کربلا.تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا.

تور کربلا...
ما را در سایت تور کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی tourofkarbala بازدید : 165 تاريخ : يکشنبه 23 خرداد 1395 ساعت: 0:20

تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.


حضرت سیدالشهداء(ع) که از هر نظر به شهادت خود ویارانشان آگاه بودند و هنگامی که تصمیم داشتند از مدینه حرکت کنند، ام سلمه همسر پیامبر(ص) به خدمت ایشان رسید و عرض کرد:

ای نور دیده من، مرا اندوهناک مکن در بیرون رفتن از مدینه بسوی عراق، چون من از جدت رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمودند: فرزند دلبند من حسین، در عراق، در زمینی که آنرا کربلا می گویند به تیغ ظلم و جفا کشته می شود.



سپس آن حضرت فرمودند: ای مادر، می دانم که شهید خواهم شد و چاره ای جز رفتن ندارم و به فرموده خدا عمل می کنم.

و چنانچه که در کتب مدینه المعاجز و ملحقات احقاق الحق نقل است، ایشان می فرمایند:

به خدا سوگند؛ می دانم در چه روزی کشته می شوم، و چه کسی مرا خواهد کشت، و در کدام بقعه مدفون خواهم شد و می دانم چه کسی با من از اهل بیت من و خویشان من کشته خواهد شد، و می خواهی ای مادر نشان بدهم جای شهادت خود را؟

و سپس آن حضرت با دست مبارک خود به سوی کربلا اشاره نمودند و به اعجاز آن حضرت زمین ها فرو رفت و زمین کربلا بالا قرار گرفت...


امام حسین(ع) پس از طی مراحل و رسیدن به خاک کربلا، دیگر اسبشان قدم از قدم برنمی داشت تا آن اسب را عوض کردند، سپس اسبی دیگر برای حضرت آوردند و آن هم گامی بر نداشت تا آن که پنج اسب را به همین منوال عوض کردند و هیچکدام راه نرفتند و حضرت پس از دیدن این صحنه ها از نام آن سرزمین جویا شدند و پی به ماجرا بردند!

چشمه ای که بدست امام حسین(ع) نمایان شد

در روضة الشهدا این گونه نقل شده است که در روز هشتم محرم بود که در لشکرگاه امام حسین(ع) هیچ آبی پیدا نمی شد و تمامی لشگر و اطفال به تشنگی مبتلا شده بودند و فریاد العطش العطش سر می دادند. امام حسین(ع) پس از دیدن این وضعیت برخاستند و به موضعی تشریف بردند و فرمودند:

این موضع را بکنید.

زمانی که کندند، چشمه آبی زلال و شیرین پدیدار گشت و همه لشگر از آب خوردند و اسبان خود را نیز سیراب کردند و پس از آن فوراً آن چشمه ناپدید شد و هر چه جستجو کردند از آن اثری ندیدند!

تو به سوی ما می آیی!

عصر روز تاسوعا عمر بن سعد لشکر خود را فراخواند و پیش از غروب آفتاب به خیام امام حسین(ع) حمله نمود. امام که در جلوی خیمه شان نشسته و دو زانو را دربند شمشیر قرار داده بودند و در اثر خستگی خوابشان برده بود، ولی خواهرشان حضرت زینب(س) بیدار بودند، از این ماجرا آگاه گشتند، به نحوی که در کتاب چهره درخشان حسین بن علی(ع) نقل است:

حضرت زینب(س) صدای حمله سپاه را از نزدیک می شنود و با ملایمت به برادر نزدیک شده و می گوید:

برادر بانگ و فریاد نزدیک می شود آیا نمی شنوید؟ امام سر برمی دارند و می گویند:

جدم رسول خدا(ص) را در خواب دیدم، به من فرمود: تو نزد ما می آیی!

خواهر بزرگوارشان سیلی به صورت خود نواختند و فرمودند:

ای وای! ای وای! و امام فرمودند: خواهر بزرگوارم وای بر تو نباشد و آرام باشد، زیرا این حق است


خداوندا، بچشان به او عذاب آتش را در دنیا!

محمد رفیع گرمرودی تبریزی می نویسد؛ هنگامی که ابن جویریه مزنی، چون نگاهش به آتش در خندق های اطراف چادرها افتاد، مشغول به دست زدن شد و فریاد کشید: ای حسین و ای یاران حسین بشارت باد بر شما آتش دوزخ و براستی چه شتاب کرده اید بسوی این آتش!

امام فرمودند:

این مرد کیست که این سخنان را می گوید؟

عرض کردند: ابن جویریه مزنی است، و سپس حضرت اینگونه بر او نفرین کردند:

خداوندا؛ بچشان به او عذاب آتش را در دنیا، بلافاصله پس از گفتن این سخنان، اسب آن ملعون رمیده، و آن را در همان خندق (که بوسیله آن امام و یارانش را مسخره می نمود) انداخت و آتش کارش را ساخت وبه هلاکت رسید و امام پس از دیدن این واقعه فرمودند:

الله اکبر، من دعوة ما اسرع اجابت ها، الله اکبر، چه زود این نفرین اثر نمود.


بازپس فرستادن نامه خدا از سوی امام!

در کتاب چهره درخشان حسین بن علی(ع) به نقل از اسرار حسینیه، آمده است:

زمانی که سیدالشهداء(ع) با صدای بلند و غمگینانه ندا داد :

آیا یاوری هست که مرا یاری کند، پایه های عرش خدا لرزید و آسمان ها گریستند و فرشتگان ضجه زدند و عرض کردند: پروردگارا؛ این حبیب تو و نور چشم حبیب توست، به ما اجازه بده تا یاریش کنیم.

پس صحیفه ای (نامه ای) از آسمان در دست آن حضرت افتاد و هنگامی که پشت صحیفه را نگاه فرمودند مشاهده نمودند که با خطی روشن و واضح نوشته شده است:

ما مرگ و شهادت را بر تو واجب ننموده ایم و تو مختاری که انتخاب کنی، و بدان که مقام تو در نزد ما محفوظ است و اگر بخواهی ما این گرفتاری را از تو برطرف می سازیم، بدان که همه آسمان ها و زمین و جن و فرشتگان را به فرمان تو درمی آوریم و هر گونه که می خواهی به آنان فرمان ده تا آنان این کافران و از خدا بی خبران را نابود کنند.

در آن هنگام تمام آسمان ها و زمین پر بود از فرشتگانی که سلاح هایی از آتش در دست داشتند و منتظر فرمان امام حسین(ع) بودند.

هنگامی که امیر عالمیان امام حسین (ع) از مضمون نامه پروردگار خویش آگاهی یافت، صحیفه را به آسمان فرستادند و فرمودند:

پروردگارا؛ دوست دارم، که هفتاد بار یا هفتاد هزار بار کشته شوم و دوباره زنده شوم و همچنان در طاعت و بندگی و دوستی تو باشم و من از ادامه زندگی بعد از کشته شدن یارانم بیزارم.



دیدار سلطان هندوستان با امام، چند ساعت قبل از شهادت

در تذکرة الشهداء، تألیف ملاحبیب الله کاشانی ماجرای جالبی از دیدار امام حسین(ع) با سلطان هندوستان، آن هم فقط چند ساعت قبل از شهادت ایشان آمده که بی شک به معجزه ای می ماند.

در سرزمین هندوستان، سلطانی بود که <<قیس>> نام داشت و از محبان حضرت سیدالشهداء(ع) بود. وی در روز عاشورا به قصد شکار به صحرا رفت و آهوئی نظرش را جلب کرد و در پی آن از همراهانش جدا شد تا به دره ای رسید و آهو از نظرش ناپدید شد و ناگه شیر عظیمی در مقابلش حاضر شد و راه او را بست. قیس که حیران شده بود و از طرفی نیز خبر نداشت که امام حسین(ع) در کربلا است، روی به مدینه کرد و عرض نمود: یا اباعبدالله، مرا دریاب.

آن حضرت در همان حال که مشغول جنگ بود، به چشم برهم زدنی خود را به سلطان قیس رسانید و آن شیر را از او دفع نمود، سپس قیس نگاه کرد و بزرگواری را دید که چهره اش مانند خورشید می درخشید ولی بدنش از فراوانی جراحات جای سالمی نداشت، عرض کرد: جانم فدایت تو کیستی که مرا نجات دادی؟ حضرت فرمود: منم حسین بن علی بن ابیطالب که به او پناه بردی و استغاثه کردی.

سپس قیس عرض کرد: این زخم ها چیست بر بدنتان؟ حضرت بطور خلاصه ماجرای کربلا را برای وی نقل نمودند. قیس که بسیار متأثر شده بود عرض کرد: سرور من؛ مرا چندین هزار لشگر است، اجازه فرما تا به یاری شما بیاییم. حضرت فرمودند: ای قیس؛ به وعده شهادت من بیش از چند ساعت نمانده... و سپس حضرت از مقابل سلطان قیس ناپدید گردیدند.


ران گندیده ابن زیاد( لعنة الله)

یکی دیگر از معجزاتی که پس از شهادت حضرت به وقوع پیوست در باب ابن زیاد (علیه العنة) رخ داد به نحوی که در کتاب ریاض القدس مکتوب است، آمده است: ابن زیاد، بعد از دیدن سر مبارک سیدالشهداء(ع) و زدن چوب بر چهره مبارک ایشان، سر مقدس امام حسین(ع) را گرفت و در صورت ایشان نگاهی کرد، ناگهان دست نحسش لرزید و آن خورشید فروزنده به زانوی او فرود آمد، قطره خونی به ران او چکید که از لباس او گذشت و ران کثیف او را سوراخ کرد و از سوی دیگر بیرون آمد. پس از این واقعه ابن زیاد آن زخم را هر چه مداوا می کرد خوب نمی شد و چون به شدت بوی تعفن از ران پایش به مشام می رسید، به ناچار دائم بر آن عطر می مالید که بوی بد آن را دیگران استشمام نکند!


خواب هنده زن یزید

یکی دیگر از ماجراهای مستند پس از شهادت امام حسین(ع) که در منابعی چون، بحارالانوار، الوقایع و الحوادث و منتخب نقل گردیده شده است ماجرای خواب هنده زن یزید است.

توسلی در این باره می نویسد: از هنده، زن یزید نقل شده است که گوید: شب هنگام به طرف رختخواب خود رفتم، در خواب دیدم دری از آسمان بازشد و فرشتگان دسته دسته به سوی سر مقدس امام حسین(ع) که نزد ما بود فرود می آمدند و می گفتند: السلام علیک یا أباعبدالله، السلام علیک یابن رسول الله.

ناگاه دیدم ابری از آسمان پایین آمد که مردان بزرگوار بسیاری در آن بودند، در میان آن ها مردی گندمگون ماه روی بود، او با سرعت در پیشاپیش آن ها حرکت می کرد، آمد تا خود را بر سر مبارک امام حسین(ع) انداخت و شروع کرد به بوسیدن دندان های آن حضرت در حالی که می فرمود: فرزندم تو را کشتند؟ آیا آن ها تو را نشناختند و از نوشیدن آب تو را بازداشتند؟ ای فرزندم؛ من جد تو رسول خدا هستم، و این پدرت علی مرتضی، و این برادرت حسن، و این عموی تو جعفر و این عقیل و این ها حمزه و عباس هستند.

هنده گوید: هراسان و ترسان از خواب بیدار شدم، ناگاه نوری دیدم که بر سر مطهر امام حسین(ع) می درخشد.


تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.

تور کربلا...
ما را در سایت تور کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی tourofkarbala بازدید : 189 تاريخ : جمعه 21 خرداد 1395 ساعت: 18:04

گزیده ای از فضائل امام حسین علیه السلام


تور کربلا. تور زمینی کربلا.تور هوایی کربلا.


1- امام باقر علیه السلام فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در خانه ام سلمه بود وبه او سفارش نمود که کسی نزد آن حضرت نیاید حضرت حسین در آنوقت خردسال بود وارد شد. ام سلمه نتوانست جلو او را بگیرد ولی دنبالش آمد. دید حسین علیه السلام روی سینه آن حضرت است و آن جناب گریه می کند و چیزی در دست دارد و ان را می بوسد
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: ای ام سلمه! این جبرئیل است که به من خبر می دهد این حسین کشته می شود و این خاکی است که روی آن به شهادت می رسد آن را نزد خود نگهدار چون تبدیل به خون شد بدان حبیبم کشته شده است.
ام سلمه عرض کرد: یا رسو الله از خداوند بخواه که از او دفع نماید
پیامبر فرمود: از خداوند درخواست نمودم ولی حق تعالی به من وحی فرمود که برای او درجه و مقامی است که هیچ کس بدان نمی رسد و او شیعیانی دارد که شفاعت می کنند و شفاعت آنان پذیرفته می شود.
و به راستی مهدی علیه السلام از فرزندان اوست خوشا به حال کسی که از اولیای حسین علیه السلام باشد به خدا سوگند شیعیانش در روز قیامت رستگار و کامیابند.


تور کربلا. تور زمینی کربلا.تور هوایی کربلا.


2- ابی ذر گوید: دیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم حسن و حسین علیهما السلام را می بوسید و می فرمود: هر که حسن و حسین علیهما السلام و ذریه ایشان را از روی اخلاص دوست داشته باشد زبانه آتش به صورت او نرسد هر چن د گناهانش به عدد ریگ های بیابان باشد مگر گناهی داشته باشد که او را از ایمان خارج نماید.

3- اعرابی به مدینه آمد و پرسید : کریم ترین مردم در این شهر کیست؟ حضرت امام حسین علیه السلام را معرفی کردند به مسجد رفت آن حضرت را دید که مشغول نماز هستند چند شعر در مدح آن جناب سرود.
امام حسین علیه السلام به قنبر فرمود: آیا از مال حجاز چیزی مانده است؟ قنبر عرض کرد: بلی چهارهزار دینار طلا. فرمود: آن را بیاور که او سزاوارتر است (پس آن حضرت به خانه رفت) و ردای مبارک خود را برداشت و چهار هزار دینار را در آن پیچید و از شکاف در بیرون کرد و آن زرها را به او داد و چند شعر عذرخواهی سرود.
اعرابی زر را گرفت و گریست ان حضرت فرمودک گویا عطای ما را کم شمردی؟
عرض کرد نه! لیکن می گریم که دستی به این سخاوت چگونه در میان خاک پنهان خواهد شد.


تور کربلا. تور زمینی کربلا.تور هوایی کربلا.


4- چون آن حضرت در کربلا شهید گردید بر پشت مبارک اثر پینه مشاهده شد سبب آن را از حضرت زین العابدین علیه السلام پرسیدند فرمود: از بس که کیسه های طعام بر پشت مبارک خود می گذاشت و به خانه بیوه زنان و یتیمان و مساکین می برد.
*****
5- امام صادق علیه السلام از پدرانش چنین روایت می کند : روز ی امام حسین علیه السلام به عیادت عبدالله بن شداد رفت که تب شدیدی داشت چون حضرت داخل شد تب او قطع شد. عبدالله عرض کرد: راضی شدم به آنچه خداوند به حق شما داده است تب از شما می گریزد.
آن حضرت فرمودند: خداوند هیچ چیز را خلق نکرده مگر آنکه به او دستور داده که از ما اطاعت نماید. ناگاه صدایی شنیدیم ولی کسی را ندیدیم که می گفت: لبیک
حضرت فرمودند: آیا امیرالمومنین علیه السلام به تو امر نکردند که نزدیک نشوی مگر به دشمن ما، یا کسی که گنهکار باشد تا کفاره گناه او باشی چرا نزدیک این مؤمن آمده ای؟


تور کربلا. تور زمینی کربلا.تور هوایی کربلا.


6- در بعضی از کتب معتبره از طاووس یمانی، و در احادیث معتبره از شیعه و سنی روایت شده است: که چون ان حضرت در شب تار در مکانی می نشست از سفیدی و نوری که از پیشانی و پایین گردن آن حضرت ساطع بود مردم آن حضرت را به آن نور می شناختند زیرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم این دو جا را بسیار می بوسید.
و نیز شیعه و سنی در احادیث معتبره روایت کرده اند: بسیار اتفاق می افتاد که حضرت فاطمه سلام الله علیهادر خواب بود و حضرت حسین علیه السلام در گهواره می گریست جبرئیل ان حضرت را می جنبانید و با او سخن می گفت و او را ساکت می گردانید.


تور کربلا. تور زمینی کربلا.تور هوایی کربلا.


7- در کشف الغمه روایت شده که انس گوید: روزی در خدمت حضرت حسین علیه السلام بودم که کنیز آن حضرت شاخه گلی را به دست آن جناب داد حضرت فرمود: تو را آزاد کردم گفتم: یک گل برای تو می آورد او را آزاد می کنی! آن حضرت فرمود: خداوند می فرماید:
<<و اذا حییتم بتحیه فحیوا بأحسن منها أو رُدوها؛ هر گاه به شما تحیت گویند شما به تحیتی نیکوتر از ان پاسخ دهید یا همان را رد کنید>>
تحیت نیکوتر من این بود که او را آزاد کنم.


تور کربلا. تور زمینی کربلا.تور هوایی کربلا.


8- اهل تسنن روایت کرده اند که روزی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم از خانه عایشه بیرون آمد چون به در خانه فاطمه سلام الله علیها رسید صدای گریه حضرت حسین علیه السلام را شنید فرمود: ای فاطمه! مگذار حسین بگرید، که گریه او مرا به درد می آورد.


تور کربلا. تور زمینی کربلا.تور هوایی کربلا.


9- اهل تسنن به طرق متعدده و نیز ابن شهر آشوب از حضرت رضا علیه السلام روایت کرده اند که روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: هر که می خواهد به محبوب ترین اهل زمین پیش اهل آسمان نظر کند به حضرت حسین علیه السلام بنگرد.


تور کربلا. تور زمینی کربلا.تور هوایی کربلا.
10- منهال گوید: سوگند به خدا مشاهده کردم که سر مبارک حضرت حسین علیه السلام بالای نیزه به زبانی گویا سوره کعف را قرائت می کرد تا به این آیه رسید:
<<ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا>>
آیا گمان کردی که اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ما بوده اند؟
مردی گفت: به خدا سوگند! ای فرزند رسول خد سر مبارک تو تعجبّش بیشتر است.

تور کربلا. تور زمینی کربلا.تور هوایی کربلا.

تور کربلا...
ما را در سایت تور کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی tourofkarbala بازدید : 171 تاريخ : پنجشنبه 20 خرداد 1395 ساعت: 23:42

تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.

جوان مريض

مرد صالح و اهل خيرى در كربلا زندگى ميكرد كه فرزندش مرض سختى مى گيرد، هر چه حكيم و دوا مى كند نتيجه اى نمى گيرد، آخرالامر متوسل به ساحت مقدس حضرت قمربنى هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام مى شود.
فرزند مريض را به حرم مطهر آورده و به ضريح مى بندد و مى گويد: يا ابوالفضل من ديگه از معالجه اش خسته شدم هر جا كه بردمش جوابم كردند، تو باب الحوائجى و از خدا شفاى اين بچه را بخواه ...
صبح روز بعد يكى از دوستانش پيش او ميآيد و ميگويد: براى شفاى بچه ات ديشب خواب ديدم ، گفت : چه خوابى ديدى ؟گفت : خواب ديدم كه آقا قمر بنى هاشم علیه السلام براى شفاى فرزندت دعا ميكرد و از خدا شفاى او را مى خواست .در اين بين ملكى از طرف رسول خدا ص خدمت آن حضرت مشرف شد و گفت : حضرت رسول خدا ص مى فرمايد: عباسم درباره شفاى اين جوان شفاعت نكن ، زيرا پيمانه عمر او تمام شده و مرگش رسيده .
حضرت به آن ملك فرمود: تشريف ببريد به حضرت رسول الله بفرمائيد: عباس بن على سلام مى رساند و مى گويد: به وسيله شما از خدا تقاضاى شفاى اين مريض را مى كنم و درخواست دارم كه او را مورد عنايت قرار دهيد.
ملك رفت و برگشت و همان سخن قبل را گفت .
كه اجل او رسيده .
باز آقا قمربنى هاشم علیه السلام سخنان خود را تكرار فرمود، اين گفتگو سه مرتبه تكرار شد. مرتبه چهارم كه ملك حرف قبليش را ميزد آقا ابوالفضل علیه السلام فرمود: برو سلام مرا به رسول الله برسانيد و بگوئيد مرا ابوالفضل مى گويند: مگر خداوند مرا باب الحوائج نخوانده است ؟ مگر مردم مرا به اين شهرت نمى شناسند؟
مردم بخاطر اين اسم به من متوسل مى شوند و بوسيله من شفاى مريض هايشان را از خدا مى خواهند حالا كه اينطور است پس اسم باب الحوائجى را از من بگيرد تا مردم ديگر مرا باب الحوائج نخوانند.
تا اين پيام به حضرت پيغمبر ص رسيد حضرت تبسمى نمود و فرمود: برو به عباسم بگو خدا چشم ترا روشن كند تو هميشه باب الحوائجى و براى هركس كه ميخواهى شفاعت كن و خداوند متعال ببركت تو اين بچه را شفا فرمود.

تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.


باب الحوائج

عالم ربّانى حاج شيخ مرتضى آشتيانى رضوان الله تعالى عليه فرمود: كه حجة الاسلام حاج ميرزا حسين خليلى طهرانى اعلى الله مقاله فرمود: خبر داد ما را شيخ جليل و رفيق نبيل كه با همديگر سر درس صاحب جواهر رضوان الله تعالى عليه حاضر مى شديم .
يكى از تجار كه رئيس خانواده الكبّه بود، پسر جوان و خوش صورت و مؤ دبى داشت ، والده اش علوّيه محترمه همين يك پسر را داشتند كه اين هم مريض مى شود، بقدرى مرضش سخت مى شود كه به حال مرگ و احتضار مى افتد.
چشم و پاى او را مى بندند. پدرش از اندرون خانه به بيرون مى رود، و به سر و سينه مى زند مادر علويه اش به حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام مشرف مى شود و از كليددار آن آستان خواهش و تمنا مى كند كه اجازه دهد شب را تا صبح توى حرم بماند.
كليددار اول قبول نمى كند، ولى وقتى خودش را معرفى مى كند و مى گويد: پسرم محتضر است و چاره اى جز توسل به ساحت مقدس حضرت باب الحوائج ندارم كليددار قبول مى كند و به مستخدمين دستور مى دهد كه علويه را در حرم شب بيتوته كند.
شيخ جليل فرمود: بنده همان شب به كربلا مشرف شدم و اصلاً خبر از تاجر و مرض پسرش اطلاع نداشتم ، همان شب كه بخواب رفتم ، در عالم خواب به حرم مطهر حضرت سيدالشهداء علیه السلام مشرف شدم و از طرف مرقد مطهر حضرت حبيب بن مظاهرع وارد شدم ، ديدم بالاى سر حرم ، زمين تا آسمان مملو از ملائكه هاست و در مسجد بالا سر حضرت پيغمبر ص و حضرت اميرالمؤ منين على علیه السلام روى تخت نشسته اند. در همان موقع ملكى خدمت حضرت آمده فرمود: السلام عليك يا رسول الله سپس فرمودند: حضرت باب الحوائج اباالفضل العباس علیه السلام فرمود: يا رسول الله پسر اين علويه عيال حاجى الكبه مريض است و به من متوسل شده ، شما به درگاه خدا دعا كنيد كه پروردگار او را شفا عنايت فرمايد:
حضرت رسول ص دستها را به دعا بلند كردند و بعد از چند لحظه فرمودند: مرگ اين جوان رسيده و كارى نمى شود كرد. ملك رفت و بعد از چند لحظه ديگر آمد و پس از عرض سلام همان پيغام را آورد.
حضرت رسول ص باز دستها را به دعا بلند كرده باز همان جواب را فرمودند: ملك برگشت .
يك وقت ديدم ملائكه اى كه در حرم بودند، يك مرتبه مضطرب شدند، ولوله و زلزله اى در بين شان بوجود آمد، گفتم چه خبر شده ؟! خوب كه نگاه كردم ، ديدم خود حضرت باب الحوائج علیه السلام كه با همان حالى كه در كربلا به شهادت رسيده اند دارند تشريف مى آورند، به حضرت رسول ص سلام كردند و بعد فرمودند: فلان علويه به من متوسل شده و شفاى جوانش را از من مى خواهد شما از حضرت حق سبحانه بخواهيد كه يا اين جوان را شفا دهد و يا اينكه ديگر مرا باب الحوائج نگوئيد.
تا پيغمبر اين حرف را شنيد چشمان مباركشان پر از اشك شد و رو به حضرت امير علیه السلام نمود و فرمودند: يا على تو هم با من دعا كن هر دو بزرگوار دست ها را رو به آسمان كرده و دعا فرمودند، بعد از لحظه اى ملكى از آسمان نازل شد و به محضر مقدس حضرت رسول اكرم ص مشرف شده و سلام كرد و فرمود: حضرت حق سبحانه و تعالى سلام مى رساند و مى فرمايد: ما لقب باب الحوائجى را از عباس نمى گيريم و جوان را هم شفا داديم .
من فورا از خواب بيدار شدم و چون اصلاً خبرى از اين ماجرا نداشتم ، خيلى تعجب كردم . ولى گفتم : اين خواب صادقه است و در آن حتما سِرّى هست .
وقتى كه برخاستم ديدم سحر است و ساعتى به صبح نمانده چون تابستان هم بود، طرف خانه حاجى الكبه براه افتادم .
وقتى وارد خانه شدم ، پدر آن جوان را در ميان خانه ديدم كه راه مى رود و به سر و صورت مى زند. به حاجى گفتم : چطور شده چرا ناراحتى ؟! گفت : ديگه مى خواهى چطور بشود. جوانم از دستم رفت .
دست او را گرفتم و گفتم آرام باش و ناراحتى نكن ، خدا پسرت را شفا داده و ترس و واهمه اى هم نداشته باش ، خطر رفع شده ، تعجب كنان مرا به اطاق جوان مريض و مرده اش برد، وقتى كه وارد شديم بقدرت كامله حق جوان نشست و چشم بند خود را باز كرد.
حاجى تا اين منظره را مشاهده كرد دويد و جوانش را بغل كرد.
جوان اظهار گرسنگى كرد، برايش غذا آوردند و خورد! گويا اصلاً مريض zwj; نبوده است.


تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.


دزدان قافله



مرحوم آقا ميرزا حسن يزدى رحمة الله عليه از مرحوم پدرش نقل كرد:
يك سالى از يزد با اموال زيادى به همراه كاروان بزرگى به كربلا مشرف شديم ، قريب به نيمه هاى شب به يك سِرى از دزدان و سارقان و طريق القطّاع برخورد كرديم ، من سكّه هاى طلاى زيادى داشتم كه فوراً آنها را توى قنداقه كودك كه همين ميرزا حسن باشد، گذاشتم و او را به مادرش دادم در اين هنگام دزدان ريختند و همه را غارت كردند، فرياد استغاثه زوار كربلا بلند شد كه دل هر بيننده اى را مى سوزانيد و گريانش مى كرد.
مردم صدا زدند: يا ابوالفضل يا قمربنى هاشم يا حضرت عباس يا باب الحوائج بفريادمان برس و گريه مى كردند.
ناگهان در آن موقع شب متوجه شديم ، سوارى با اسب از دامنه كوهى كه در نزديكى ما بود. سرازير شد، جمال دل ربايش زير نقاب بود ولى نور صورت انورش از زير نقاب همه جا را منور و روشن كرده بود، شمشيرش مانند ذوالفقار پدرش اميرالمؤ منين علیه السلام بود.
فريادى مانند صداى رعد و برق ، تمام صحرا را پر كرد و به سارقان و دزدان حمله نمود و فرمود: دست از اين قافله برداريد و از اينجا برويد، دور شويد و گرنه همه شما را هلاك و به جهنم مى فرستم .
همه اهل كاروان و سارقان درخشندگى نور جمال آن ستاره آسمان ولايت را مشاهده كردند و صداى دلرباى آن حضرت را شنيدند.
دزدها و سارقان فورا دست از قافله كشيدند و پا به فرار گذاشتند.
آن حضرت در همان محل كه ايستاده بودند غيب شدند.
تمام اهل قافله وقتى كه اين معجزه را ديدند همانجا تا صبح به ساحت مقدس قمر بنى هاشم علیه السلام توسل و دعا و زيارت و روضه خوانى و گريه و زارى پرداختند.
بعد كه سر اثاثيه خودشان آمدند ديدند همه چيز سر جايش است الاّ آن مقدار چيزى كه دزدها برده بودند و كنار انداخته بودند و فرار كرده بودند.
و سيدى در قافله ما بود كه سالها گنگ بود وقتى آن گير و دار و پرتوى از نور خدا وقامت زيباى پسر على علیه السلام را ديده بود زبانش باز شد و همه اش zwj; صلوات مى فرستاد.


تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.

شفای دخترمرده

به نقل ازحاج شیخ عباس محمد علی کشوان آل شیخ (خادم و کلیددار اقدم حرم مطهر قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس(ع) است که قریب به ۱۲ نسل از خانواده اش کلیددار حرم حضرت عباس (ع) بوده اند):

شبی قبل از نماز صبح در اطراف ضریح مطهر حضرت عباس(ع) بودم و دیدم زن عربی دختر خود را بر روی پشت خود بسته و با ورود به حرم، ضریح را دید و به زیارت پرداخت.

این خانم حدود چند ساعت ضریح مبارک را زیارت کرد و من حساب کردم حدود 55 مرتبه به دور ضریح چرخید و هر بار که یک دور تمام می شد، چیزی می گفت و دوباره حرکت می کرد.

نماز صبح که تمام شد، دیدم که آن دختر بچه در کنار ضریح گریه می کند و هر چه گشتم مادرش را پیدا نکردم.

سراسر حرم را گشتم و بالاخره آن زن را دیدم در گوشه ای خوابیده و به سختی از خواب بیدار شد.

کلیددار حرم ابوالفضل (ع) عنوان کرد: به او گفتم بچه ات گریه می کند که ناگهان سراسیمه از جا بلند شد و با بغض فریاد می زد زنده شد؟ زنده شد؟

وی تاکید کرد: آن زن گفت بچه ام سه روز است که مرده و او را آوردم تا اینجا زنده شود، زیرا اگر پدرش می دانست، قطعا مرا می کشت.

حاج عباس گفت: طبق رسم حرم بلافاصله آن کودک را به اتاقی که پنجره اش به سوی صحن مطهر قرار دارد بردم و این خبر را به استاندار و مرجع آن زمان اطلاع دادم.


تور کربلا...
ما را در سایت تور کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی tourofkarbala بازدید : 164 تاريخ : پنجشنبه 20 خرداد 1395 ساعت: 22:37

تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.

شيخ احمد معرفت واعظ متقى اهل بيت عصمت (عليهم السلام ) نقل نمود.
يكى از مراجع تقليد نقل كرد يكى از علماء نجف اشرف كه يك شخصيت علميست ايشان مقيد بود هر هفته حركت مى كرده و به كربلا مى رفته روزهاى پنجشنبه كه حوزه تعطيل مى شد صبح كه نماز مى خواند پياده از راه خانه كه يك راه كويرى بود تقريبا سيزده فرسخ هست مى آمد كربلا براى زيارت حضرت سيدالشهداء (ع ) و بعد بر مى گشت .
به او گفتند: آقا شما ديگر پير شده ايد ناتوان گرديده ايد سرما گرما حركت مى كنيد مى رويد كربلا آخر آن هم پياده پس سواره برويد زيرا براى شما زحمت است .
ايشان فرمودند: واقعش آن وقتى كه چيزى نديده بودم مى رفتم حالا كه چيز ها هم ديدم نروم گفتند: چه ديدى ؟ فرمود: يك سال تابستان هوا خيلى گرم بود نماز صبح را خواندم رسم اين بود يك مقدار غذا يك كوزه آب يك عصا آن هم آن غذا را مى بستم توى بسته اى با كوزه آب مى گذاشتم سر عصا و عصا را مى انداختم سر شاند و راه مى افتادم .
قدرى كه از نجف بيرون آمدم در آن هواى قلب الاثر تشنه شدم گفتم : از اين آبها بخورم اما حيفم آمد ديدم يك كوزه آب بيشتر نيست به راه افتادم هوا خيلى گرم بود يك مقدار ديگر راه آمدم كم كم آفتاب بالاى سرم آمد ديدم ديگر نمى توانم تحمل كنم گفتم : مقدارى از اين آبها بخورم عصا را برگرداندم كوزه را برداشتم نگاه كردم ديدم تمام آبها بخار شده رفته هوا يك قطره آب توى كوزه نيست واى من تشنه وسط بيابان ، ديگر نفهميدم چه شد چشمهايم سياهى رفت خوردم زمين از هوش رفتم .
در چه حالى بودم نمى دانم يك وقت ديدم نسيم خنكى به صورتم خورد چشمهايم را باز كردم ديدم باغ و گلستان درختها نهرهاى جارى به چقدر عالى اينجا كجاست اين درختها چيه اين نهرهاى جارى چيه اين آدمهاى خوشرو وزيبا و تو دل بُرو كيا هستند.
از جاى خودم بلند شدم كوزه هم دستم بود ولى خشك و آب داخل آن نبود آمدم به اين آقايانى كه تشريف داشتند گفتم : آقا اينجا كجاست من بين نجف و كربلا اين تشكيلات را نديده بودم ؟
گفتند: حالا آب را بخور چون تشنه هستى كوزه ات را هم پركن چون به دردت مى خورد بعد ما به شما مى گوئيم كجا هستى وقتى از آب خوردم ديدم عجب آبى اين چه آبى است !؟ چقدر لذيذ چقدر عالى كوزه ام را پر كردم سر حال شده آمدم جلو.
گفتم : خوب آقايان اينجا كجاست گفتند: اينجا عالم برزخ زوار قبر آقا امام حسين (ع ) است يعنى آنهائى كه حساب با امام حسين (ع ) باز كردند عالم برزخ ايشان اينجاست . يك وقت ديدم باد گرم به صورتم مى خورد چشمهايم را باز كردم ديدم همان وسط صحراى نجف است هيچ اثرى از آن درختها و باغها نيست و فقط آنچه كه هست كوزه پر از آب است اما از آن آبها.
گفت : حالا منى كه به چشمم اين چيزها را ديده حالا ديگر زيارت آقايم امام حسين (ع ) را ترك كنم . اى كسانى كه با امام حسين (ع ) حساب باز كرديد خيلى قدر خودتان را بدانيد

تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.
تربت بهشت
در زمان شاه صفوى سفيرى (كه در علوم رياضيه و نجوم مهارتى تمام داشت و گه گاهى هم از ضماير و اسرار و اخبار غيبيه مى گفت ). از طرف دولت استعمارگر فرنگ به ايران آمد در آن زمان پايتخت ايران اصفهان بود وارد اصفهان شد تا كه تحقيقى درباره ملت و اسلام كند و دليلى براى آن پيدا نمايد
سلطان وقتى او را ديد و از خيالاتش آگاهى پيدا كرد تمام علماى شهر اصفهان را براى ساكت كردن و محكوم كردن آن شخص خارجى دعوت نمود كه از جمله آنها مرحوم آخوند ملا محسن فيض كاشانى رضوان اللّه تعالى عليه كه معروف بفيض كاشى بود حضور پيدا كرد. حضرت آخوند كاشى روبه آن سفير فرنگى نمود و فرمود قانون پادشاهان آنست كه از براى سفارت مردان بزرگ و حكيم و دانا و فهميده و باسواد را اختيار مى كنند. چطور شده كه پادشاه فرنگ آدمى مثل تو را انتخاب كرده ؟!
سفير فرنگى خيلى ناراحت شده و بر آشفت و گفت : من خودم داراى علوم و سرآمد تمام علمها مى باشم آنوقت تو بمن ميگوئى من حكيم و دانا نيستم ؟!
مرحوم فيض كاشى فرمود: اگر خود را آدم دانا و فهميده و تحصيل كرده مى دانى بگو ببينم در دست من چيست ؟
سفير مسيحى بفكر فرو رفت و پس از چند دقيقه اى رنگ صورتش زرد شد و عرق انفعال بر جبينش پيدا شد.
مرحوم كاشى لبخندى زد و فرمود: اين بود كمالات تو كه از اين امر جزئى عاجز شدى ؟ تو كه مى گفتى ازنهان و اسرار انسانها خبر مى دهم چه شد؟
سفير گفت : قسم به مسيح بن مريم كه من متوجه شده ام كه در دست تو چيست و آن تربتى از تربتهاى بهشت است لكن در حيرتم كه تربت بهشت را از كجا بدست آورده اى ؟!
مرحوم آخوند فيض كاشى فرمود: شايد در محاسباتت اشتباه كرده اى و قواعدى را كه در استكشافات اين امور بكار برده اى ناقص بوده سفير مسيحى گفت خير اينطور نيست لكن تو بگو تربت بهشت را از كجا آورده اى . مرحوم فيض فرمود: آيا اگر بگويم اقرار بحقيقت دين اسلام ميكنى ؟! آنچه در دست من هست تربت پاك آقا حضرت سيد الشهداء (ع ) است سپس دست خود را باز كرد و تسبيحى را كه از تربت كربلا بود به سفير نشان داد و فرمود: پيغمبر ما (ص ) فرموده كربلا قطعه اى از بهشت است . و تصديق سخن توست ؟! تو خود اقرار كردى و گفتى قواعد و علوم اين حديث من خطا نمى كند و حديث پيغمبر را هم در صدق گفتارش اعتراف كردى و پسر پيغمبر ما در اين تربت كه قطعه اى از بهشت است ، مدفونست اگر غير اين بود در بهشت و تربت آن مدفون نمى شد، سفير چون قاطعيت و برهان و دليل را مشاهده نمود مسلمان شد

برگرفته ازکتاب دارالسلام .

سيّد عطاء اللّه شمس دولت آبادى نقل فرمود:
تقريبا شصت سال قبل كه اينجا طفلى بودم و با مرحوم پدرم به عزم زيارت كربلا مشرف شده بوديم چون در آن عصر هواپيما و ماشين مسافر برى نبود و سائلى جز اسب و كجاوه نبود و با اين وسيله به زيارت مى رفتند.
آن زمان مرسوم اين بود كه از شهرى قافله دسته جمعى به راه مى افتاد و در كربلا شبهاى جمعه كه زوار واهل هر شهر مى رسيد براى خود جدا جدا هيئتى تشكيل مى داد و به سينه زنى و عزادارى مشغول مى شد.
هر نقطه اى از حرم و رواق و ايوان اختصاص به يكى از شهرستانها داشت ، ولى چون اهل كرمانشاه خيلى به كربلا نزديكتر بودند و اغلب آنها با اهالى كربلا مربوط، و رفت و آمد داشتند به اين مناسبت بهترين محل يعنى در حرم مطهر و اطراف آن را مخصوص اهل كرمانشاه معين كرده بودند لذا از ساعت دوازده ، نصف شب به بعد سينه زدن و عزادارى كردن در حرم مطهر مخصوص زوار كرمانشاهى بود.
در يكى از شبهاى جمعه و در حدود دو ساعت بعد از نصف شب جمعى از اهالى كرمانشاه كه اتفاقا عده زيادى آن سال از رجال متدينين به زيارت مشرف شده بودند در حرم جمع گرديده و مشغول عزادارى شدند.
به غير اين عده احدى در حرم مطهر رفت و آمد نمى كرد وضع عجيبى بود رجال و متدينين و بزرگان اطراف حرم نشسته و در وسط يعنى دو ضريح مقدس عده اى مشغول سينه زدن بودند و سيد پيرمرد بزرگوارى هم كه خيلى مورد توجه مردم بود و صاحب نفس هم بود و مرشد آن دسته سينه زنى بود.
در آن زمان مرسوم اين طور بود كه فعلاً هم به اين طريق سينه مى زنند گاهى مرشد سكوت مى نمود و از سينه زنان فقط صداى زدن دستها به سينه شنيده مى شد در همان حال كه سكوت محض حرم مطهر را فرا گرفته بود.
ناگهان از ضريح مطهر صدائى حزين شنيده شد و گفت : يا خليل يعنى اى دوست ، جمعيت يك مرتبه دستهايشان سست شده و نفسها در سينه ها قطع گرديد و زمزمه يكبار متوقف شد و همگى متوجه شدند اين صدا از كجا بلند گرديد.
بار ديگر همين جمله كه يا خليل شنيده شد همگى فهميدند كه بدون ترديد اين صدا از ضريح مطهر آقا سيدالشهداء (ع ) است گويا بدون استثناء همه انتظار داشتند بار ديگر اين صدا را كه به منزله معجزه اى بود در حرم بشنوند.
ناگهان براى مرتبه سوم آن صدا از ضريح مطهر شنيده شد كه جمعيت از هر سو خود را به طرف ضريح پرتاب نمودند در همين بين بود كه سرپائى به شدت به پهلوى من رسيده و فورا غش كردم .
يك وقت كه به هوش آمدم خود را روى دست پدرم مشاهده كردم كه با چشم هاى گريان به من مى نگريست تا ديد من به هوش آمدم و سالم هستم صدا زد عزيزم بگو ببينم تو چه ديدى ؟ چرا به اين حال افتادى گفتم : من در حرم متوجه سينه زدن جمعيت و زمزمه گوشه و كنار حرم بودم نا گاه صدائى از ميان ضريح شنيدم كه گفت : يا خليل بار دوم كه اين جمله را شنيدم ديدم تمام اين جمعيت متوجه ضريح مطهر گرديدند.
امام مرتبه سوم كه آن صدا از ضريح مطهر بلند شد يك مرتبه ديدم جمعيت از جاى كنده شد و خود را به ضريح پرتاب نمودند ولى ناگهان لگدى به پهلوى من خورده و ديگر چيزى نفهميدم .
مرحوم ابويم گفت : عزيزم مى دانى گوينده آن جمله و صدا چه كسى بود؟ گفتم : نه . گفت : او خود آقا ابا عبداللّه بود كه چون وضع اخلاص و عزادارى بى رياى آن جمع را به طور مخصوصى احساس كرد ناگهان از شدت شوق سه بار فرمود: اى دوست و خود اين بيان اظهار تشكرى بود.

کتاب:کشکول شمس

دخیلک یا عباس سلام الله علیه
به ولايت اقرار كن
علامه شيخ حسن دخيل براى مؤ لف كتاب العباس نقل نموده :
در موسم گرما بعد از زيارت اباعبداللّه (ع ) به زيارت اباالفضل (ع ) مشرف شدم سواى خادمى در حرم زائرى نبود.
پس از زيارت و خواندن نماز ظهر و عصر در عظمت قمر بنى هاشم (ع ) فكر مى كردم كه ناگاه ديدم بانوى محجوبه اى با پسرش به طواف مشغولند پشت سر آنها مردى بلند قامت به هيبت اكراد كه به آن دو مربوط بود نه مانند شيعه زيارت مى خواند و نه مانند اهل تسنن فاتحه مى خواند پشت به قبر مطهر كرده و به شمشيرها و خنجرها و اشياء آويزان آن در حرم نگاه مى كرد هيچ توجه به عظمت صاحب حرم و رعايت احترام آن بزرگوار نداشت از گمراهى و بى ادبى اين تاريك دل و صبر آقا در تنبيه او در شگفت بودم .
ناگهان ديدم اين مرد از زمين بلند شد و به شدت به شبكه ضريح كوبيده شد و انگشتانش متشنج و چهره اش متغير و پيرامون ضريح فرار مى كرد.
در اين حين آن زن دست پسرش را گرفت و مقابل ضريح به اين بيان به حضرت متوسل شد ابوالفضل دخيلك انا و ولدى .
خادم كه از در حرم اين منظره را نگريسته بود سيد جعفر خادم ديگر را صدا زد آمدند و اين مرد را گرفتند و به حرم آقا امام حسين (ع ) بردند و به آن زن و پسرش گفتند همراه ما بيائيد (مشهدالحسين ) تا حرم حسينى رفتيم وعده زيادى از مشاهده احوال آن مرد همراه شدند.
خادم او را به شبكه ضريح حضرت على اكبر ارتباط داد و دخيل بست خوابش برد پس از چهار ساعت به حال وحشت بيدار شد در حاليكه مى گفت :
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَنَّ اَمي رَالْمُؤْمِنيِنَ عَلِىّ بْنَ اَب ى طالِبٍ خَل يفَةُ رَسُولِ اللّهِ بِلافَصْلٍ وَ اَنَّ الْخَل يفَةَ مِنْ بَعْدِهِ وَلَدُهُ اَلْحَسَنِ ثُمَّ اَخُوهُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ عَلُى بْنُ الْحُسَيْنِ و شمرد ائمه را تا حجت بن الحسن المهدى عجل اللّه فرجه .
اين جريان را از او پرسيدم ؟
گفت : رسول خدا (ص ) را الا ن زيارت كردم فرمود: اِعْتَرِفْ بِهئُولاءِ يعنى به ولايت ائمه اقرار كن و براى من اسامى آنها را بيان فرمود:
وَ اِنْ لَمْتَفْعَلْ يُهْلِكِ الْعَباس .
فرمود: اگر پيروى ائمه را نكنى عباس تو را هلاك مى كند.
اين است كه به ولايت و امامت اين بزرگواران شهادت دادم و از غير ايشان تبرى مى جويم از او پرسيدند در حرم اباالفضل (ع ) چگونه مضرب شدى ؟ گفت : در حرم عباس ديدم مردى بلند بالا مرا فشرده و گفت : اى سگ تا به حال به گمراهى به سر مى بردى مى خواهى در ضلالت بمانى و به شدت مرا به ضريح كوبيده و با عصا به پشتم مى زد و من فرار مى كردم .
بعد از آن زن احوالش را پرسيدند؟ گفت : ما شيعيان بغداد مى باشيم و اين مرد اهل سليمانيه و از تسنن و ساكن بغداد مى باشد برادرم مرا به اين مرد تزويج كرد وقتى اجازه زيارت كاظمين را مى خواستم به خرافات قائل مى شد.
همين كه حامله شدم گفت : نذر كن اگر پسرى به ما روزى شود به زيارت قيام مى كنم چون پسر متولد شد گفت : وقتى به سن بلوغ كه رسيد به نذر وفا مى كنم .
پسرم به سن بلوغ 15 سال رسيد از روى اكراه موافقت كرد در حرم امامين كاظمين و عسكريين متوسل شدم كه شوهر گمراهم را با بروز كرامتى به امامت معتقد فرمائيد.
در خواستم عملى نشد و شوهرم استهزاء و اسائه ادب خود را هم ترك نمى كرد در كربلا كه رسيديم نخست به زيارت حضرت ابوالفضل العباس (ع ) مشرف شديم عرض كردم تو ابوفاضل و باب الحوائج هستى اگر كرامتى آشكار نكنى كه شوهرم هدايت شود به زيارت برادرت حسين و پدرت اميرالمؤ منين (ع ) مشرف نخواهم شد و به بغداد بر مى گردم .
همين كه داستان گمراهى و سخريه اين مرد را نسبت به ائمه اطهار به ابى الفضل عرض مى كردم اين كرامات باهره كه مشاهده نموديد و شوهرم از گمراهى نجات يافت و به سعادت فايز گرديد


تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.



بواسطه خواندن زیارت عاشورا بیماری وبا و طاعون برداشته شد

علامه بزرگوار حضرت آقاى شيخ حسن فريد گلپايگانى كه از علماى طراز اول تهران هستند نقل فرمود از استاد خود مرحوم آية اللّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى اعلى اللّه مقامه كه فرمود:
اوقاتى كه در سامراء مشغول تحصيل علوم دينى بودم اهالى سامراء به بيمارى وباء و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده اى مى مردند روزى در منزل استادم مرحوم سيّد محمّد فشاركى اعلى اللّه مقامه و جمعى از اهل علم بودند، ناگاه مرحوم آقا ميرزا محمّد تقى شيرازى تشريف آوردند و صحبت از بيمارى وباء شد كه همه در معرض خطر مرگ هستند.
مرحوم ميرزا فرمود: اگر من حكمى بدهم آيا لازم است انجام شود يا نه ؟ همه اهل مجلس تصديق نمودند كه بلى .
سپس فرمود: من حكم مى كنم كه شيعيان ساكن سامراء از امروز تا ده روز همه مشغول خواندن زيارت عاشوراء شوند و ثواب آنرا هديه روح شريف نرجس خانم والده ماجده حضرت حجة بن الحسن (ع ) نمايند تا اين بلاء از آنها دور شود اهل مجلس اين حكم را به تمام شيعيان رساندند و همه مشغول زيارت عاشوراء شدند.
از فردا تلف شدن و کم شدن شيعه موقوف شد و همه روزه عده اى از سنى ها مى مردند به طوريكه بر همه آشكار گرديده برخى از سنى ها از آشناهاى خود از شيعه ها پرسيدند: سبب اينكه ديگر از شما تلف نميشوند چيست ؟
به آنها گفته بودند: زيارت عاشوراء، آنها هم مشغول شدند و بلاء از آنها هم بر طرف گرديد.
جناب آقاى فريد سلمه اللّه تعالى فرمودند: وقتى گرفتارى سختى برايم پيش آمد فرمايش آن مرحوم بيادم آمد از اول محرم سرگرم زيارت عاشوراء شدم روز هشتم بطور خارق العاده برايم فرج شد.

برگرفته از داستانهای شگفت،وکتاب شهره آفاق


عزاداری شیر

عالم بزرگوار جناب حاج سيد محمّد رضوى كشميرى فرزند مرحوم آقا سيد مرتضى كشميرى فرمود:
در كشمير بدامنه كوهى حسينيه ايست و اطراف آن طوريست كه مى توان از بيرون داخل آن را ديد و پشت بام آن جهت روشنائى و هوا مقدارى باز است .
هر سال ايام عاشوراء در آن اقامه عزاى حضرت سيدالشهداء(ع ) مى شود و گروهى از شيعيان دور هم جمع مى شوند و عزادارى مى كنند از شب اول محرم از بيشه نزديك شيرى مى آيد و بپشت بام حسينيه مى رود و سرش را از همان روزنه داخل مى كند و عزادارى را مى نگرد و قطرات اشگ پشت سر هم مى ريزد.
و تا شب عاشوراء هر شب بهمين كيفيت ادامه مى دهد و پس از پايان مجلس مى رود. و فرمود در اين قريه اول محرم هيچ وقت مشتبه و مورد اختلاف نمى شود و با آمدن شير معلوم مى شود شب اول عاشوراى حضرت امام حسين (ع ) است .

تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.

تور کربلا...
ما را در سایت تور کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی tourofkarbala بازدید : 168 تاريخ : چهارشنبه 19 خرداد 1395 ساعت: 23:19

تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.

مرحوم متقى صالح و واعظ اهلبيت عصمت و طهارت عليهم صلوات اللّه شهيد حاج شيخ احمد كافى (رضوان اللّه تعالى عليه ) نقل نمود:
يكى از شيعيان در بصره سالى ده شب در خانه اش دهه عاشورا روضه خوانى مى كرد اين بنده خدا ورشكست شد و وضع زندگى اش از هم پاشيده شد حتى خانه اش را هم فروخت .
نزديك محرم بود با همسرش داخل منزل روى تكه حصيرى نشسته بودند يكى دو ماه ديگر بنا بود خانه را تخليه كنند، و تحويل صاحبخانه بدهند و بروند.
همسرش مى گويد: يك وقت ديدم شوهرم منقلب شد و فرياد زد.
گفتم : چه شده ؟ چرا داد مى زنى ؟
گفت : اى زن ما همه جور مى توانستيم دور و بر كارمان را جمع كنيم ، آبرويمان يك مدت محفوظ باشد، اما بناست آبرويمان برود.
گفتم : چطور؟ گفت : هر سال دهه عاشورا امام حسين (ع ) روى بام خانه ما يك پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم مى آيند ما هم وضعمان ايجاب نمى كند و دروغ هم نمى توانيم بگوئيم آبرويمان جلوى مردم مى رود.
يكدفعه منقلب گرديد، گفت : اى حسين مپسند آبرويمان ميان مردم برود، قدرى گريه كرد.
همسرش گفت : ناراحت نباش يك چيز فروشى داريم . گفت : چى داريم ؟
گفت : من هيجده سال زحمت كشيدم يك پسر بزرگ كردم پسر وقتى آمد گيسوانش را مى تراشى ، و فردا صبح دستش را مى گيرى مى برى سر بازار، چكار دارى بگوئى پسرم است ، بگو غلامم است . و به يك قيمتى او را بفروش و پولش را بياور و اين چراغ محفل حسينى را روشن كن .
مرد گفت : مشكل مى دانم پسر راضى بشود و شرعاً نمى دانم درست باشد كه او را بفروشيم يا نه .
زن و شوهر رفتند خدمت علماء و قضيه را پرسيدند، علماء گفتند: پسر اگر راضى باشد خودش را در اختيار كسى بگذارد اشكالى ندارد، و بعد از سؤ ال بر گشتند خانه .
يك وقت ديدند در خانه باز شد پسرشان وارد شد، پسر مى گويد.
وقتى وارد منزل شدم ديدم مادرم مرتب به قد و بالاى من نگاه مى كند و گريه مى كند، پدرم مرتب مرا مشاهده مى كند اشك مى ريزد گفتم : مادر چيزى شده ؟
مادر گفت : پسر جان ما تصميم گرفته ايم تو را با امام حسين (ع ) معامله كنيم .
پسر گفت : چطور؟ جريان را نقل كردند پسر گفت : به به حاضرم چه از اين بهتر.
شب صبح شد گيسوان پسر را تراشيدند، پدر دست پسر را گرفت كه به بازار ببرد پسر دست انداخت گردن مادرش (مادر است و اينهم جوانش است ) پس يكمقدار بسيار زيادى گريه كردند و از هم جدا شدند.
پدر، پسر را آورد سر بازار برده فروشان ، به آن قيمتى كه گفت ، تا غروب آفتاب هيچكس نخريد، غروب آفتاب پدر خوشحال شد، گفت : امشب هم مى برمش خانه يكدفعه ديگر مادرش او را ببيند فردا او را مى آورم و مى فروشم .
تا اين فكر را كردم ديدم يك سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسيمه نزد ما آمد بمن سلام كرد جوابش را دادم .
فرمود: آقا اين را مى فروشى ؟ (نفرمود غلام يا پسرت را مى فروشى ) گفتم : آرى . فرمود: چند مى فروشى ؟ گفتم : اين قيمت ، يك كيسه اى بمن داد ديدم دينارها درست است .
فرمود: اگر بيشتر هم مى خواهى بتو بدهم ، من خيال كردم مسخره ام مى كند. گفتم : نه . فرمود: بيا يك مشت پول ديگر بمن داد. فرمود: پسر جان بيا برويم .
تا فرمود پسر بيا برويم ، اين پسر خود را در آغوش پدرش انداخت ، مقدار زيادى هم گريه كرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از در دروازه بصره رفتند بيرون .
پدر مى گويد: آمدم منزل ديدم مادر منتظر نتيجه بود گفت : چكار كردى ؟ گفتم : فروختم . يك وقت ديدم مادر بلند شد گفت : اى حسين به خودت قسم ديگر اسم بچه ام را به زبان نمى برم .
پسر مى گويد: دنبال سر آن آقا سوار شدم و از در دروازه بصره خارج شديم بغض راه گلويم را گرفته بود بنا كردم گريه كردن ، يك وقت آقا رويش را برگرداند، فرمود: پسر جان چرا گريه مى كنى ؟
گفتم آقا اين اربابى كه داشتم خيلى مهربان بود، خيلى با هم الفت داشتيم ، حالا از او جدا شدم و ناراحتم .
فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم .
گفتم : آرى پدرم .
فرمود: مى خواهى برگردى نزدشان ؟
گفتم : نه .
فرمود: چرا؟
گفتم : اگر بروم مى گويند تو فرار كردى .
فرمود: نه پسر جان ، برو پائين من را پائين كرد، فرمود: برو خانه .
گفتم : نمى روم ، مى گويند تو فرار كردى .
فرمود: نه آقا جان برو خانه اگر گفتند فرار كردى بگو نه ، حسين مرا آزاد كرد.
يك وقت ديدم كسى نيست .
پسر آمد در خانه را كوبيد مادر آمد در را باز كرد.
گفت : پسرجان چرا آمدى ؟ دويد شوهرش را صدا زد گفت : بتو نگفته بودم اين بچه طاقت نمى آورد، حالا آمده .
پدر گفت : پسر جان چرا فرار كردى ؟ گفتم : پدر بخدا من فرار نكردم .
گفت : پس چطور شد آمدى ؟ گفتم : بابا حسين مرا آزاد كرد .

كرامات الحسينية (ع ) ج 1 (معجزات سيّد الشهداء (ع ) بعد از شهادت )

مرحوم متقى صالح و واعظ اهلبيت عصمت و طهارت عليهم صلوات اللّه شهيد حاج شيخ احمد كافى (رضوان اللّه تعالى عليه ) نقل نمود:
يكى از شيعيان در بصره سالى ده شب در خانه اش دهه عاشورا روضه خوانى مى كرد اين بنده خدا ورشكست شد و وضع زندگى اش از هم پاشيده شد حتى خانه اش را هم فروخت .
نزديك محرم بود با همسرش داخل منزل روى تكه حصيرى نشسته بودند يكى دو ماه ديگر بنا بود خانه را تخليه كنند، و تحويل صاحبخانه بدهند و بروند.
همسرش مى گويد: يك وقت ديدم شوهرم منقلب شد و فرياد زد.
گفتم : چه شده ؟ چرا داد مى زنى ؟
گفت : اى زن ما همه جور مى توانستيم دور و بر كارمان را جمع كنيم ، آبرويمان يك مدت محفوظ باشد، اما بناست آبرويمان برود.
گفتم : چطور؟ گفت : هر سال دهه عاشورا امام حسين (ع ) روى بام خانه ما يك پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم مى آيند ما هم وضعمان ايجاب نمى كند و دروغ هم نمى توانيم بگوئيم آبرويمان جلوى مردم مى رود.
يكدفعه منقلب گرديد، گفت : اى حسين مپسند آبرويمان ميان مردم برود، قدرى گريه كرد.
همسرش گفت : ناراحت نباش يك چيز فروشى داريم . گفت : چى داريم ؟
گفت : من هيجده سال زحمت كشيدم يك پسر بزرگ كردم پسر وقتى آمد گيسوانش را مى تراشى ، و فردا صبح دستش را مى گيرى مى برى سر بازار، چكار دارى بگوئى پسرم است ، بگو غلامم است . و به يك قيمتى او را بفروش و پولش را بياور و اين چراغ محفل حسينى را روشن كن .
مرد گفت : مشكل مى دانم پسر راضى بشود و شرعاً نمى دانم درست باشد كه او را بفروشيم يا نه .
زن و شوهر رفتند خدمت علماء و قضيه را پرسيدند، علماء گفتند: پسر اگر راضى باشد خودش را در اختيار كسى بگذارد اشكالى ندارد، و بعد از سؤ ال بر گشتند خانه .
يك وقت ديدند در خانه باز شد پسرشان وارد شد، پسر مى گويد.
وقتى وارد منزل شدم ديدم مادرم مرتب به قد و بالاى من نگاه مى كند و گريه مى كند، پدرم مرتب مرا مشاهده مى كند اشك مى ريزد گفتم : مادر چيزى شده ؟
مادر گفت : پسر جان ما تصميم گرفته ايم تو را با امام حسين (ع ) معامله كنيم .
پسر گفت : چطور؟ جريان را نقل كردند پسر گفت : به به حاضرم چه از اين بهتر.
شب صبح شد گيسوان پسر را تراشيدند، پدر دست پسر را گرفت كه به بازار ببرد پسر دست انداخت گردن مادرش (مادر است و اينهم جوانش است ) پس يكمقدار بسيار زيادى گريه كردند و از هم جدا شدند.
پدر، پسر را آورد سر بازار برده فروشان ، به آن قيمتى كه گفت ، تا غروب آفتاب هيچكس نخريد، غروب آفتاب پدر خوشحال شد، گفت : امشب هم مى برمش خانه يكدفعه ديگر مادرش او را ببيند فردا او را مى آورم و مى فروشم .
تا اين فكر را كردم ديدم يك سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسيمه نزد ما آمد بمن سلام كرد جوابش را دادم .
فرمود: آقا اين را مى فروشى ؟ (نفرمود غلام يا پسرت را مى فروشى ) گفتم : آرى . فرمود: چند مى فروشى ؟ گفتم : اين قيمت ، يك كيسه اى بمن داد ديدم دينارها درست است .
فرمود: اگر بيشتر هم مى خواهى بتو بدهم ، من خيال كردم مسخره ام مى كند. گفتم : نه . فرمود: بيا يك مشت پول ديگر بمن داد. فرمود: پسر جان بيا برويم .
تا فرمود پسر بيا برويم ، اين پسر خود را در آغوش پدرش انداخت ، مقدار زيادى هم گريه كرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از در دروازه بصره رفتند بيرون .
پدر مى گويد: آمدم منزل ديدم مادر منتظر نتيجه بود گفت : چكار كردى ؟ گفتم : فروختم . يك وقت ديدم مادر بلند شد گفت : اى حسين به خودت قسم ديگر اسم بچه ام را به زبان نمى برم .
پسر مى گويد: دنبال سر آن آقا سوار شدم و از در دروازه بصره خارج شديم بغض راه گلويم را گرفته بود بنا كردم گريه كردن ، يك وقت آقا رويش را برگرداند، فرمود: پسر جان چرا گريه مى كنى ؟
گفتم آقا اين اربابى كه داشتم خيلى مهربان بود، خيلى با هم الفت داشتيم ، حالا از او جدا شدم و ناراحتم .
فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم .
گفتم : آرى پدرم .
فرمود: مى خواهى برگردى نزدشان ؟
گفتم : نه .
فرمود: چرا؟
گفتم : اگر بروم مى گويند تو فرار كردى .
فرمود: نه پسر جان ، برو پائين من را پائين كرد، فرمود: برو خانه .
گفتم : نمى روم ، مى گويند تو فرار كردى .
فرمود: نه آقا جان برو خانه اگر گفتند فرار كردى بگو نه ، حسين مرا آزاد كرد.
يك وقت ديدم كسى نيست .
پسر آمد در خانه را كوبيد مادر آمد در را باز كرد.
گفت : پسرجان چرا آمدى ؟ دويد شوهرش را صدا زد گفت : بتو نگفته بودم اين بچه طاقت نمى آورد، حالا آمده .
پدر گفت : پسر جان چرا فرار كردى ؟ گفتم : پدر بخدا من فرار نكردم .
گفت : پس چطور شد آمدى ؟ گفتم : بابا حسين مرا آزاد كرد .

كرامات الحسينية (ع ) ج 1 (معجزات سيّد الشهداء (ع ) بعد از شهادت

مرحوم متقى صالح و واعظ اهلبيت عصمت و طهارت عليهم صلوات اللّه شهيد حاج شيخ احمد كافى (رضوان اللّه تعالى عليه ) نقل نمود:
يكى از شيعيان در بصره سالى ده شب در خانه اش دهه عاشورا روضه خوانى مى كرد اين بنده خدا ورشكست شد و وضع زندگى اش از هم پاشيده شد حتى خانه اش را هم فروخت .
نزديك محرم بود با همسرش داخل منزل روى تكه حصيرى نشسته بودند يكى دو ماه ديگر بنا بود خانه را تخليه كنند، و تحويل صاحبخانه بدهند و بروند.
همسرش مى گويد: يك وقت ديدم شوهرم منقلب شد و فرياد زد.
گفتم : چه شده ؟ چرا داد مى زنى ؟
گفت : اى زن ما همه جور مى توانستيم دور و بر كارمان را جمع كنيم ، آبرويمان يك مدت محفوظ باشد، اما بناست آبرويمان برود.
گفتم : چطور؟ گفت : هر سال دهه عاشورا امام حسين (ع ) روى بام خانه ما يك پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم مى آيند ما هم وضعمان ايجاب نمى كند و دروغ هم نمى توانيم بگوئيم آبرويمان جلوى مردم مى رود.
يكدفعه منقلب گرديد، گفت : اى حسين مپسند آبرويمان ميان مردم برود، قدرى گريه كرد.
همسرش گفت : ناراحت نباش يك چيز فروشى داريم . گفت : چى داريم ؟
گفت : من هيجده سال زحمت كشيدم يك پسر بزرگ كردم پسر وقتى آمد گيسوانش را مى تراشى ، و فردا صبح دستش را مى گيرى مى برى سر بازار، چكار دارى بگوئى پسرم است ، بگو غلامم است . و به يك قيمتى او را بفروش و پولش را بياور و اين چراغ محفل حسينى را روشن كن .
مرد گفت : مشكل مى دانم پسر راضى بشود و شرعاً نمى دانم درست باشد كه او را بفروشيم يا نه .
زن و شوهر رفتند خدمت علماء و قضيه را پرسيدند، علماء گفتند: پسر اگر راضى باشد خودش را در اختيار كسى بگذارد اشكالى ندارد، و بعد از سؤ ال بر گشتند خانه .
يك وقت ديدند در خانه باز شد پسرشان وارد شد، پسر مى گويد.
وقتى وارد منزل شدم ديدم مادرم مرتب به قد و بالاى من نگاه مى كند و گريه مى كند، پدرم مرتب مرا مشاهده مى كند اشك مى ريزد گفتم : مادر چيزى شده ؟
مادر گفت : پسر جان ما تصميم گرفته ايم تو را با امام حسين (ع ) معامله كنيم .
پسر گفت : چطور؟ جريان را نقل كردند پسر گفت : به به حاضرم چه از اين بهتر.
شب صبح شد گيسوان پسر را تراشيدند، پدر دست پسر را گرفت كه به بازار ببرد پسر دست انداخت گردن مادرش (مادر است و اينهم جوانش است ) پس يكمقدار بسيار زيادى گريه كردند و از هم جدا شدند.
پدر، پسر را آورد سر بازار برده فروشان ، به آن قيمتى كه گفت ، تا غروب آفتاب هيچكس نخريد، غروب آفتاب پدر خوشحال شد، گفت : امشب هم مى برمش خانه يكدفعه ديگر مادرش او را ببيند فردا او را مى آورم و مى فروشم .
تا اين فكر را كردم ديدم يك سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسيمه نزد ما آمد بمن سلام كرد جوابش را دادم .
فرمود: آقا اين را مى فروشى ؟ (نفرمود غلام يا پسرت را مى فروشى ) گفتم : آرى . فرمود: چند مى فروشى ؟ گفتم : اين قيمت ، يك كيسه اى بمن داد ديدم دينارها درست است .
فرمود: اگر بيشتر هم مى خواهى بتو بدهم ، من خيال كردم مسخره ام مى كند. گفتم : نه . فرمود: بيا يك مشت پول ديگر بمن داد. فرمود: پسر جان بيا برويم .
تا فرمود پسر بيا برويم ، اين پسر خود را در آغوش پدرش انداخت ، مقدار زيادى هم گريه كرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از در دروازه بصره رفتند بيرون .
پدر مى گويد: آمدم منزل ديدم مادر منتظر نتيجه بود گفت : چكار كردى ؟ گفتم : فروختم . يك وقت ديدم مادر بلند شد گفت : اى حسين به خودت قسم ديگر اسم بچه ام را به زبان نمى برم .
پسر مى گويد: دنبال سر آن آقا سوار شدم و از در دروازه بصره خارج شديم بغض راه گلويم را گرفته بود بنا كردم گريه كردن ، يك وقت آقا رويش را برگرداند، فرمود: پسر جان چرا گريه مى كنى ؟
گفتم آقا اين اربابى كه داشتم خيلى مهربان بود، خيلى با هم الفت داشتيم ، حالا از او جدا شدم و ناراحتم .
فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم .
گفتم : آرى پدرم .
فرمود: مى خواهى برگردى نزدشان ؟
گفتم : نه .
فرمود: چرا؟
گفتم : اگر بروم مى گويند تو فرار كردى .
فرمود: نه پسر جان ، برو پائين من را پائين كرد، فرمود: برو خانه .
گفتم : نمى روم ، مى گويند تو فرار كردى .
فرمود: نه آقا جان برو خانه اگر گفتند فرار كردى بگو نه ، حسين مرا آزاد كرد.
يك وقت ديدم كسى نيست .
پسر آمد در خانه را كوبيد مادر آمد در را باز كرد.
گفت : پسرجان چرا آمدى ؟ دويد شوهرش را صدا زد گفت : بتو نگفته بودم اين بچه طاقت نمى آورد، حالا آمده .
پدر گفت : پسر جان چرا فرار كردى ؟ گفتم : پدر بخدا من فرار نكردم .
گفت : پس چطور شد آمدى ؟ گفتم : بابا حسين مرا آزاد كرد .

كرامات الحسينية (ع ) ج 1 (معجزات سيّد الشهداء (ع ) بعد از شهادت )

تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.

تور کربلا...
ما را در سایت تور کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی tourofkarbala بازدید : 162 تاريخ : چهارشنبه 19 خرداد 1395 ساعت: 23:19

تور کربلا هوایی ویژه ماه رمضان

تور کربلا از تهران برای هموطنان گرامی

ماه مبارک رمضان را با زیارت کربلا ، حسینی کنید. در ماه ضیافت الهی می توانید با کاروان های زیارت عتبات عالیات با ما همراه باشید.

تور کربلا رمضان

تور کربلا هوایی تهران.تور کربلا هوایی.تور کربلا

خدمات تور کربلا هوایی تهران :


بلیط هواپیما ویزا بیمه کامل زوار . صبحانه نهار شام به صورت منو باز در هتلهای ویژه کربلا مانند جنه الکربلا و. جنه القسیم . یاسمین و قصر الفارس می باشد .

زیارت مسجد سهله و کوفه در صورت درخواست زوار گرامی با سرویس رفت و برگشت اجرا می شود .

مدارک لازم برای ثبت نام تور کربلا هوایی تهران :

اصل پاسپورت مسافر دارای حداقل4 ماه اعتبار: (برای افراد بالای 17سال پاسپورت جداگانه الزامی است) . عکس 3*2 هر نفر3قطعه و کپی کارت ملی و شناسنامه در یک صفحه.

نکته مهم برای افراد فاقد پاسپورت:

اگر فعلاً پاسپورت شما آماده نشده ، می توانید با اطلاعات کارت ملّی شامل :(کدملّی-نام و نام خانوادگی-نام پدر-تاریخ تولّد:روز/ماه/سال) ثبت نام خود را انجام دهید و فیش مربوطه سازمان حج و زیارت را از این دفتر تحویل گرفته و واریز نمائید تا جای شما رزرو قطعی شده و حداکثر تا 7روز قبل از تاریخ حرکت ، پاسپورت خود را به دفتر ارائه دهید تا ویزای شما اخذ شود.
تفاوت قیمت های فوق بدلیل تفاوت کیفیت هتل است.

قیمت های فوق نسبت به مبالغ خرد سیستم رند شده اند.نرخ تور خردسالان 12-2سال حدوداً 30%تخفیف نسبت به مبالغ فوق دارد و دقیق آن پس از ثبت در سیستم سازمان حج مشخص می شود.

مسئولیت خروج از کشور و عدم ممنوعیت آن به عهده هر مسافر است.مشمولین نظام وظیفه نیز برای خروج از کشور خود موظف به پیگیری امورشان هستند.

با توجه به ناامنی و بخشنامه سازمان حج و زیارت فعلاً در تور کربلا هوایی تهران و همچنین سایر شهرهای کشور فقط به شهرهای زیارتی نجف و کربلا و کاظمین مشرف می شوید و مشرف شدن به سامرا انشاءالله در آینده میسّر خواهد شد.این تور تا قبل از اعزام با کسر خسارت قابل استرداد است!

تور کربلا هوایی تهران با اقساط 6 ماهه و 10 ماهه در بهترین هتل ها و با بهترین خدمات - ویژه تمام ایام سال -ج-کاروان عتبات عالیات-
1- ارائه بهترین خدمات درتور کربلا هوایی تهران به زائرین در طول سفر به عتبات مقدسه از جمله هتل ها - مجموعه پروازی- خدمات پذیرایی و برنامه ریزی جامع و مدون برای زائرین محترم در طول مدت اقامت در عتبات عالیات - و بهره گیری از توان مدیران با تجربه در ارائه هرچه بهتر این خدمات به زائرین محترم.

2-بالا بودن ظرفیت و تعداد اواویت تشرف به عتبات عالیات علی الخصوص در مناسبتها .
3-امکان پرداخت هزینه سفر به عتبات عالیات به صورت اقساط.
برنامه اعزامتور کربلا هوایی تهران هر هفته با پرواز خطوط پروازی ایرانی (هواپیمایی قشم ایر - ماهان - زاگرس و ... و خطوط پروازی العراقیه می باشد.هتل های طرف قرار داد همگی به حرمین نزدیک بوده و خدمات پذیرایی (صبحانه/ناهار/شام) و خدمات جابجایی زائرین محترم از کیفیت بسیار بالایی برخوردار می باشد.
تور کربلا ( زمینی ، هوایی ) با کیفیت و مناسب را می توانید با ما تجربه کنید .
تور کربلا در ایام و مناسبات مختلف را با بهترین گزینه های پیشنهادی از ما بخواهید.
3روز کربلا _3روزنجف _1روز کاظمین
کاملا زیر نظر سازمان حج و زیارت با درجه بندی مختلف
خدماتتور کربلا هوایی تهران در این ماه : بیمه مسافر در قبل ، حین و بعد از سفر _ پذیرایی ( صبحانه ، نهار ، شام ) -مداح -زیارات دوره و
جهت کسب اطلاعات بیشتر دربارهتور کربلا هوایی تهران تماس حاصل فرمائید.

******************************

مهلت ثبت نام تور کربلا هوایی تهران همه روزه

تور کربلا زمینی یک هفته اقامت کامل ؛ تور کربلا زمینی ، اسکان زائران در بهترین هتل ها در کربلا
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
کربلا زمینی و کربلا هوایی هر هفته با کیفیت متنوع موجود می باشد.

تور کربلا...
ما را در سایت تور کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی tourofkarbala بازدید : 190 تاريخ : چهارشنبه 19 خرداد 1395 ساعت: 7:33

تور کربلا.تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.

ولادت امام
در روز سوم شعبان سال چهارم هجرت دومين فرزند برومند حضرت على وفاطمه , كه درود خدا بر ايشان باد, در خانه وحى و ولايت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پيامبر گرامى اسلام (ص ) رسيد, به خانه حضرت على (ع ) و فاطمه (س ) آمد و اسم را فرمود تا كودك را بياورد.اسما او را در پارچه اى سپيد پيچيد و خدمت رسول اكرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت


به روز هفتم ولادتش , فاطمه زهرا كه سلام خداوند بر او باد, گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقيقه كشت, و سر آن حضرت را تراشيد و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد.


امام حسين (ع ) و پيامبر (ص )


از ولادت حسين بن على (ع ) كه در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) كه شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى كه پيامبر راستين اسلام (ص ) درباره حسين (ع ) ابراز ميداشت, به بزرگوارى و مقام شامخ پيشواى سوم آگاه شدند.


سلمان فارسى مي گويد: ديدم كه رسول خدا (ص ) حسين (ع ) را بر زانوى خويش نهاده او را مي بوسيد و مي فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى, تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى, تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدايى كه نُه نفرند و خاتم ايشان ,قائم ايشان (امام زمان عج ) مي باشد.

انس بن مالك روايت مي كند: وقتى از پيامبر پرسيدند كدام يك از اهل بيت خود را بيشتر دوست مي دارى , فرمود: حسن و حسين را, بارها رسول گرامى حسن (ع ) و حسين (ع ) را به سينه مي فشرد وآنان را مي بوييد و مي بوسيد.


ابوهريره كه از مزدوران معاويه و از دشمنان خاندان امامت است , در عين حال اعتراف مي كند كه :رسول اكرم را ديدم كه حسن و حسين را بر شانه هاى خويش نشانده بود و به سوى مامي آمد, وقتى به ما رسيد فرمود هر كس اين دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته , و هر كه با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است.عاليترين, صميميترين و گوياترين رابطه معنوى و ملكوتى بين پيامبر و حسين را ميتوان در اين جمله رسول گرامى اسلام(ص )خواند كه فرمود:حسين از من و من ازحسينم .



امام حسين (ع ) با امام علی علیه السلام


شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپرى شد, و آن گاه كه رسول خدا (ص ) چشم از جهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت سى سال با پدر زيست. پدرى كه جز به انصاف حكم نكرد , و جز به طهارت و بندگى نگذرانيد, جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت.پدرى كه در زمان حكومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند ,همچنان كه به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند.


در تمام اين مدت , با دل و جان از اوامر پدر اطاعت مي كرد, و در چند سالى كه حضرت على (ع ) متصدى خلافت ظاهرى شد, حضرت حسين (ع ) در راه پيشبرد اهداف اسلامى , مانند يك سرباز فداكار، همچون برادر بزرگوارش مي كوشيد, و در جنگهاى جمل , صفين و نهروان شركت داشت.


به اين ترتيب , از پدرش اميرالمؤمنين(ع ) و دين خدا حمايت كرد و حتى گاهى در حضور جمعيت به غاصبين خلافت اعتراض مي كرد. در زمان حكومت عمر, امام حسين (ع ) وارد مسجد شد, خليفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده كرد كه سخن ميگفت. بی درنگ از منبر بالا رفت و فرياد زد: از منبرپدرم فرود آى ....


امام حسين (ع ) باامام حسن علیه السلام
پس از شهادت حضرت على (ع ), به فرموده رسول خدا (ص ) و وصيت اميرالمؤمنين (ع ) امامت و رهبرى شيعيان به حسن بن على (ع ), فرزند بزرگ اميرالمؤمنين (ع ), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد كه به فرامين پيشوايشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسين (ع ) كه دست پرورد وحى محمدى و ولايت علوى بود, همراه و همكار و همفكر برادرش بود. چنان كه وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ,امام حسن (ع ) مجبور شد كه با معاويه صلح كند و آن همه ناراحتي ها را تحمل نمايد, امام حسين (ع ) شريك رنج هاى برادر بود و چون ميدانست كه اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين است , هرگز اعتراض به برادر نداشت.


حتى يك روز كه معاويه , در حضور امام حسن (ع ) وامام حسين (ع ) دهان آلوده اش را به بدگويى نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان اميرمؤمنان (ع ) گشود, امام حسين (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاويه بشكند و سزاى ناهنجاريش را به كنارش بگذارد, ولى امام حسن (ع ) او را به سكوت و خاموشى فراخواند, امام حسين (ع ) پذيرا شد و به جايش بازگشت , آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاويه برآمد, و با بيانى رسا و كوبنده خاموشش ساخت .

تور کربلا.تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا.


امام حسين (ع ) در زمان معاويه
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) به شهادت رسیدند, به گفته رسول خدا (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و وصيت حسن بن على (ع ) امامت و رهبرى شيعيان به امام حسين (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گرديد.

امام حسين (ع ) مي ديد كه معاويه با اتكا به قدرت اسلام , بر اريكه حكومت اسلام به ناحق تكيه زده , سخت مشغول تخريب اساس جامعه اسلامى و قوانين خداوند است و از اين حكومت پوشالى مخرب به سختى رنج مي برد, ولى نمي توانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم كند تا او را از جايگاه حكومت اسلامى پايين بكشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نيز وضعى مشابه او داشت.


امام حسين (ع ) مي دانست اگر تصميمش را آشكار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد, پيش از هر جنبش و حركت مفيدى به قتلش مي رسانند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پيشه ساخت كه اگر بر مي خاست , پيش از اقدام به دسيسه به شهادت رساندن, از اين كشته شدن هيچ نتيجه اى گرفته نمي شد. بنابراين تا معاويه زنده بود, چون برادر زيست و علم مخالفت هاى بزرگ نيفراخت , جز آن كه گاهى محيط و حركات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مي گرفت و مردم رابه آينده نزديك اميدوار مي ساخت كه اقدام مؤثرى خواهد نمو

در تمام طول مدتى كه معاويه از مردم براى ولايتعهدى يزيد, بيعت مي گرفت , حسين به شدت با اومخالفت كرد, و هرگز تن به بيعت يزيد نداد و وليعهدى او را نپذيرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاويه گفت و يا نامه اى كوبنده براى او نوشت . معاويه هم در بيعت گرفتن براى يزيد, به او اصرارى نكرد و امام (ع ) همچنين بود و ماند تا معاويه درگذشت ...

يزيد پس از معاويه بر تخت حكومت اسلامى تكيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند و براى اين كه سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبيت كند, مصمم شد براى نامداران و شخصيتهاى اسلامى پيامى بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور, نامه اى به حاكم مدينه نوشت و در آن يادآور شد كه براى من از حسين (ع )بيعت بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان .


حاكم اين خبر را به امام حسين (ع )رسانيد و جواب مطالبه نمود. امام حسين (ع ) چنين فرمود: انا لله و انا اليه راجعون و على الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل يزيد. آن گاه كه افرادى چون يزيد, (شرابخوار و قمارباز و بي ايمان و ناپاك كه حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمي كند) بر مسند حكومت اسلامى بنشيند, بايد فاتحه اسلام را خواند.(زيرا اين گونه زمامدارها با نيروى اسلام و به نام اسلام , اسلام را از بين ميبرند.)


امام حسين (ع ) مي دانست اينك كه حكومت يزيد را به رسميت نشناخته است,اگر در مدينه بماند به قتلش مي رسانندش, لذا به امر پروردگار, شبانه و مخفى از مدينه به سوى مكه حركت كرد. آمدن آن حضرت به مكه , همراه با سرباز زدن او از بيعت يزيد, در بين مردم مكه و مدينه انتشار يافت , و اين خبر تا به كوفه هم رسيد.



كوفيان ازامام حسين (ع ) كه در مكه به سر مي برد دعوت كردند تا به سوى آنان آيد و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقيل , پسر عموى خويش را به كوفه فرستاد تا حركت و واكنش اجتماع كوفى را از نزديك ببيند و برايش بنويسد. مسلم به كوفه رسيد و با استقبال گرم و بي سابقه اى روبرو شد, هزاران نفر به عنوان نايب امام (ع ) با او بيعت كردند, و مسلم هم نامه اى به امام حسين (ع ) نگاشت و حركت فورى امام (ع ) را لازم گزارش داد.


هر چند امام حسين (ع ) كوفيان را به خوبى مي شناخت , و بي وفايى و بي دينيشان را در زمان حكومت پدر و برادر ديده بود و مي دانست به گفته ها و بيعتشان با مسلم نمي توان اعتماد كرد, و ليكن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصميم گرفت كه به سوى كوفه حركت كند.با اين حال تا هشتم ذيحجه , يعنى روزى كه همه مردم مكه عازم رفتن به منى بودند و هر كس در راه مكه جا مانده بود با عجله تمام مي خواست خود را به مكه برساند, آن حضرت در مكه ماند و در چنين روزى با اهل بيت و ياران خود, از مكه به طرف عراق خارج شد و با اين كار هم به وظيفه خويش عمل كرد و هم به مسلمانان جهان فهماند كه پسر پيغمبر امت , يزيد را به رسميت نشناخته و با او بيعت نكرده ,بلكه عليه او قيام كرده است .


يزيد كه حركت مسلم را به سوى كوفه دريافته و از بيعت كوفيان با او آگاه شده بود, ابن زياد را (كه از پليدترين ياران يزيد و از كثيفترين طرفداران حكومت بنى اميه بود) به كوفه فرستاد.ابن زياد از ضعف ايمان و دورويى و ترس مردم كوفه استفاده نمود و با تهديد وارعاب , آنان را از دور و بر مسلم پراكنده ساخت , و مسلم به تنهايى با عمال ابن زياد به نبرد پرداخت , و پس از جنگى دلاورانه و شگفت , با شجاعت شهيد شد.(سلام خدا بر او باد).و ابن زياد جامعه دورو و خيانتكار و بي ايمان كوفه را عليه امام حسين (ع ) برانگيخت , و كار به جايى رسيد كه عده اى از همان كسانى كه براى امام (ع ) دعوتنامه نوشته بودند, سلاح جنگ پوشيدند و منتظر ماندند تا امام حسين (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.


امام حسين (ع ) از همان شبى كه از مدينه بيرون آمد, و در تمام مدتى كه در مكه اقامت گزيد, و در طول راه مكه به كربلا, تا هنگام شهادت , گاهى به اشاره , گاهى به صراحت , اعلان ميداشت كه :

مقصود من از حركت , رسوا ساختن حكومت ضد اسلامى يزيد وبرپاداشتن امر به معروف و نهى از منكر و ايستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است وجز حمايت قرآن و زنده داشتن دين محمدى هدفى ندارم .

و اين مأموريتى بود كه خداوند به او واگذار نموده بود, حتى اگر به كشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسيرى خانواده اش اتمام پذيرد.


رسول گرامى (ص) و اميرمؤمنان (ع) و حسن بن على (ع) پيشوايان پيشين اسلام, شهادت امام حسين (ع) را بارها بيان فرموده بودند.حتى در هنگام ولادت امام حسين (ع ),رسول گرانمايه اسلام (ص ) شهادتش را تذكر داده بود. و خود امام حسين (ع ) به علم امامت ميدانست كه آخر اين سفر به شهادتش مي انجامد, ولى او كسى نبود كه در برابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد, يا از اسارت خانواده اش واهمه اى به دل راه دهد. او آن كس بود كه بلا را و شهادت را سعادت مي پنداشت .


خبر شهادت حسين (ع ) در كربلا به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بود كه عامه مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته, از رسول الله (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و امام حسن بن على (ع ) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند. بدين سان حركت امام حسين (ع ) با آن درگيري ها و ناراحتي ها احتمال كشته شدنش را در اذهان عامه تشديد كرد.



به ويژه كه خود در طول راه مي فرمود: من كان باذلا فينا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فليرحل معنا. هر كس حاضر است در راه ما از جان خويش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد,همراه ما بيايد.


ابوعماره گويد: روزى به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسيدم , فرمود اشعارى درسوگوارى حسين براى ما بخوان . وقتى شروع به خواندن نمودم صداى گريه حضرت برخاست , من مي خواندم و آن عزيز مي گريست , چندان كه صداى گريه از خانه برخاست . بعد از آن كه اشعار را تمام كردم , امام (ع ) در فضليت و ثواب مرثيه و گرياندن مردم بر امام حسين (ع ) مطالبى بيان فرمود.

نيز از آن جناب است كه فرمود: گريستن و بي تابى كردن در هيچ مصيبتى شايسته نيست مگر در مصيبت حسين بن على , كه ثواب و جزايى گرانمايه دارد. باقرالعلوم , امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم كه يكى از اصحاب بزرگ او است فرمود: به شيعيان ما بگوييد كه به زيارت مرقد حسين بروند, زيرا بر هر شخص باايمانى كه به امامت ما معترف است , زيارت قبر اباعبدالله لازم ميباشد.

امام صادق (ع ) مي فرمايد: ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يكون من الاعمال . همانا زيارت حسين (ع ) از هر عمل پسنديده اى ارزش و فضيلتش بيشتر است . زيرا كه اين زيارت در حقيقت مدرسه بزرگ و عظيم است كه به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مي دهد و گويى روح را به سوى ملكوت خوبي ها و پاكدامني ها و فداكاري ها پرواز مي دهد.



هر چند عزادارى و گريه بر مصايب حسين بن على (ع ), و مشرف شدن به زيارت قبرش و بازنماياندن تاريخ پرشكوه و حماسه ساز كربلايش ارزش و معيارى والا دارد, لكن بايد دانست كه نبايد تنها به اين زيارت ها و گريه ها و غم گساريدن اكتفا كرد, بلكه همه اين تظاهرات , فلسفه ديندارى, فداكارى و حمايت از قوانين آسمانى را به ما گوشزدمينمايد, و هدف هم جز اين نيست , و نياز بزرگ ما از درگاه حسينى آموختن انسانيت و خالى بودن دل از هر چه غير از خداست ميباشد, و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم , هدف مقدس حسينى به فراموشى مي گرايد.

تور کربلا.تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا.

تور کربلا...
ما را در سایت تور کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی tourofkarbala بازدید : 168 تاريخ : دوشنبه 17 خرداد 1395 ساعت: 23:33

تور کربلا.تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا.

جَون بن حُوَی از شهدای کربلا و غلام سیاه پوست ابوذر غفاری

جَون بن حُوَی از شهدای کربلا اوغلام سیاه پوست ابوذرمیباشد.در روز عاشورا امام حسین(ع) جون را از رفتن به میدان بازداشت ولی او خطاب به امام گفت: به خدا سوگند هرگز از شما جدا نمی شوم تا خون من با خون شما مخلوط شود.

او یکی از کسانی است که پس از شهادتش، امام حسین(ع) بر سر بالین او آمد و برایش دعا کرد

هر يك از ياران امام در كربلا به گونه اي جلوه گر شدند تا آينه اي از يك يا چند ويژگي امام خود باشند. همان یارانی که وقتی بزرگ مرد تاريخ اسلام، حسين بن علي عليهم السلام، از همراهان خود بيعت برداشت و فرمود راه بر شما باز است، آن ها در پاسخ گفتند: <<الحمد لله الذي شرفنا بالقتل معك و لو كانت الدنيا باقية و كنا فيها مخلدين الآثرنا النهوظ معك علي الاقامة فيها؛ خدا را سپاس كه اين شرافت را به ما نصيب كرد كه در كنار شما به شهادت رسيم و اگر دنيا باقي باشد و ما در جاودان باشيم، قيام با شما را بر ماندن در اين دنيا ترجيح مي دهيم>> و البته امام عشاق نیز در تمجید از این سخن یاران باوفایش حجت را تمام کردند و فرمودند: من ياراني باوفاتر و بهتر از اصحاب خود نمي شناسم، و اهل بيتي نيكوكارتر و وابسته تر از اهل بيت خويش سراغ ندارم، پس خداوند همه شما را جزاي خير عطا كند>>.


شيخ طوسي رحمه الله جون را از اصحاب امام حسين عليه السلام شمرده است.<<جون>> اهل <<نوبه>> و غلام سياه پوستي بود كه <<ابي ذر غفاري>> آن صحابي باوفاي پيامبر او را از قيد بندگي و بردگي آزاد كرده بود.

<<جون>> از شيعيان امام علي عليه السلام شناخته مي شد. او پيوسته پس از ابوذر همراه اهل بيت عليهم السلام بوده است. زماني در خدمت امام حسن عليه السلام و هنگامي با امام حسين عليه السلام بود. او امام حسين عليه السلام را از مدينه تا مكه و سپس از مكه تا عراق همراهي كرده بود گويند جون در ساخت و تعمير سلاح مهارت داشت.

نقل شده جون، در شب عاشورا خيمه ويژه اي براي خود برپا ساخته بود تا سلاح ياران حسين عليه السلام را تعمير و اصلاح كند. در تاريخ آمده است، در روز عاشورا، امام درخواست او را براي جهاد اين گونه رد فرمود:

<<تو از جانب من اذن (كناره گيري از جنگ) داري، فقط و فقط تو ما را براي دست يابي به عافيت همراهي كرده اي. بنابراين، خود را به راه و شيوه ما مبتلا مساز>>. گفته شده بعد از اين بود كه به خدمت دختر اميرمؤمنان، زينب عليهاالسلام و اطرافيان امام رسيد تا آنها را شفيع خود سازد. پس از آن از امام اجازه جهاد گرفت و وارد ميدان رزم شد.

تور کربلا.تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا.

شهادت جون

جون در روز عاشورا در مقابل امام حسين عليه السلام ايستاده و از آن حضرت اجازه رزم خواست. اما امام به او اذن جهاد ندادند و حضرت فرمودند: ما تو را براي ايام عافيت و آسودگي خريداري كرديم ولي الآن خود را گرفتار نكن>> جون خود را بر قدم هاي امام انداخت و بر آن بوسه مي زد و مي گفت:

<<اي فرزند رسول خدا! من براي آسودگي خاطر خويش در گرفتاري از شما كمك مي گرفتم، من خود مي دانم كه بوي خوشي ندارم، خويشانم افرادي فرومايه اند و رنگم سياه است. اما شما از من از آن نفس بهشت گونه تان بدميد تا كه خوش بو شوم، شرافت خويشاوندي يابم، و سيمایم سفيد شود. به خدا قسم از شما جدا نخواهم شد تا اين خون تيره ام با خون پاكتان مخلوط گردد>> پس از آن گاه امام او را اجازه رزم دادند. او وارد معركه جنگ شد در حالي كه اين رجز را مي سرود:

<<كيف يري الكفار ضرب الاسود بالسيف ضربا عن بني محمداذب عنهم باللسان و اليد ارجوا به الجنة يوم الورود؛

اي كفار، ضرب شمشير سياه را چگونه مي بينيد؟ به شمشير ضربه اي از فرزند محمد، از آنها با زبان و دست حمايت مي كنم، در حالي كه به بهشت در روز قيامت اميدوارم>> بعد از آن، بيست و پنج نفر از سپاه دشمن را به خاك انداخت. محمد بن ابي طالب مي گويد: <<زماني كه جون به زمين خورد، حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام بر بالينش آمد و بر حق او اين گونه دعا فرمود: <<اللهم بيض وجهه، و طيب ريحه و احشره مع الابرار، و عرف بينه و بين محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله؛ پروردگارا! سيماي او را سفيد كن، و او را خوش بوي گردان، و با محمد صلي الله عليه و آله محشورش نما، و بين او و محمد، آشنايي برقرار ساز>>.

علماي ما از امام باقر عليه السلام و از پدرشان امام زين العابدين عليه السلام نقل كرده اند: هنگامي كه بني اسد براي دفن شهدا، به معركه جنگ آمدند، بعد از چند روز ديدند كه بوي خوشي - چون مشك - از اندام جون متصاعد است. در زیارت ناحیه مقدسه چنین آمده:


<<اَلسَّلَامُ عَلَى جَوْنٍ مَوْلَى أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ>>

تور کربلا.تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا.

تور کربلا...
ما را در سایت تور کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی tourofkarbala بازدید : 316 تاريخ : دوشنبه 17 خرداد 1395 ساعت: 5:32

تور کربلا.تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا.


شهدای کربلا، کسانی که در واقعه روز عاشورای سال ۶۱ هجری قمری، در کربلا و در مواجهه نظامی با سپاه عمر بن سعد به شهادت رسیدند. شهیدان کربلا شامل امام حسین(ع)، شماری از بنی هاشم و دیگر یاران آن امام است. شمار دقیق شهیدان کربلا مشخص نیست، اما بنا به قول مشهور، ۷۲ نفر بوده اند. اسامی برخی از شهیدان در همه کتاب هایی که واقعه کربلا را گزارش کرده اند، ذکر شده ، اما اسامی برخی دیگر تنها در برخی منابع آمده است. ۱۸ نفر از شهیدان واقعه کربلا از خاندان بنی هاشم و بقیه از اصحاب امام حسین(ع) بوده اند. عباس بن علی و علی اکبر فرزند امام حسین، شناخته شده ترین شهدای بنی هاشم و حر بن یزید ریاحی، حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه از بارزترین شهدای غیرهاشمی اند. جز حر بن یزید، دیگر شهدا در کربلا دفن شده اند.


درباره تعداد شهدا، در منابع اختلاف است، اما در اکثر قریب به اتفاق منابع تاریخی، تعداد یاران امام حسین (ع) در روز عاشورا، ۷۲ تن ذکر شده است که ۱۸ نفر از بنی هاشم، و بقیه از دیگر قبایل بوده اند. همچنین همین منابع می گویند که نیروهای امام حسین (ع) شامل ۳۲ تن سواره و ۴۰ تن پیاده بودند. شیخ مفید در ارشاد، تعداد سرهای شهدای کربلا را ۷۲ سر ذكر كرده است. سرهای جدا شده در أنساب الاشراف، ۷۲ تن ذكر شده که به این ترتیب، از قبیله كنده ۱۳سر، قبیله هوازن ۲۰ سر، قبیله بنی تمیم ۱۷ سر، قبیله بنی اسد ۱۶ سر، قبیله مذحج ۷ سر و از سایر قبایل قیس، ۹ سر در این میان بوده اند.


شهدای بنی هاشم

بنابر آنچه در منابع معتبر آمده، به جز امام حسین(ع) ۱۸ تن از بنی هاشم در کربلا به شهادت رسیده اند.
فرزندان امام علی(ع)

حضرت ابوالفضل العباس
عبداللّه
عثمان
جعفر
ابوبکر
محمد

فرزندان امام حسن(ع)

قاسم
ابوبکر
عبدالله

فرزندان امام حسین(ع)

علی بن حسین مشهور به حضرت علی اکبر(ع)
عبداللّه بن حسین مشهور به حضرت علی اصغر(ع)

سایر بنی هاشم

جعفر بن عقیل
عبدالرحمان بن عقیل
عبداللّه بن عقیل
محمد بن ابی سعید بن عقیل
عبدالله بن مسلم بن عقیل
محمد بن عبدالله بن جعفر از پسران حضرت زینب سلام الله
عون بن عبدالله بن جعفراز پسران حضرت زینب سلام الله


نام های ۴۲ نفر از بنی هاشم به عنوان شهدای کربلا، فقط در برخی از منابع ذکر شده است.

ابراهیم بن علی
عبّاس اصغر بن علی
جعفر بن علی
عبداللّه اکبر بن علی
عبداللّه اصغر بن علی
عبیداللّه بن علی
عمر بن علی
عتیق بن علی
قاسم بن علی
بشر بن حسن
عمر بن حسن
ابوبکر بن حسین
ابوبکر بن قاسم بن حسین
ابراهیم بن حسین
جعفر بن حسین
حمزة بن حسین
زید بن حسین
قاسم بن حسین
محمّد بن حسین
عمر بن حسین
محمّد بن عقیل
محمّد بن عبداللّه بن عقیل
حمزة بن عقیل
علی بن عقیل
عَون بن عقیل
جعفر بن محمّد بن عقیل
ابو سعید بن عقیل
ابراهیم بن مسلم بن عقیل
محمّد بن مسلم بن عقیل
عبدالرحمان بن مسلم بن عقیل
عبیداللّه بن مسلم بن عقیل
ابوعبداللّه بن مسلم بن عقیل
علی بن مسلم بن عقیل
ابراهیم بن جعفر
ابوبکر بن عبداللّه بن جعفر
عون اصغر بن عبداللّه بن جعفر
حسین بن عبداللّه بن جعفر
عبیداللّه بن عبداللّه بن جعفر
عون بن جعفر بن جعفر
محمّد بن جعفر
محمّد بن عبّاس
احمد بن محمّد هاشمی

اصحاب

سخن امام(ع) در عصر تاسوعا درباره یاران با وفایش:
أما بعد فإنّی لا أعلم أصحابا أوفی و لا خیرا من أصحابی، و لا أهل بیت أبرّ و لا أوصل من أهل بیتی
(ترجمه: من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم و خویشاوندانی نیکوکارتر و به حقیقت نزدیک تر از خویشاوندان خودم سراغ ندارم.)
الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۹۱
یاران امام حسین از صحابه پیامبر اکرم(ص)

اَنَس بن حارث
عبدالرحمان بن عبد ربّ انصاری
مُسلم بن عَوسَجه اسدی

یاران امام حسین از اصحاب امام علی(ع)

ابوثُمامه عمرو بن عبداللّه صائِدی
حبیب بن مُظاهِر اسدی
زاهر، غلام عمرو بن حَمِق
عمار بن ابی سلامه دالانی
سعد بن حارث خُزاعی، غلام امیرالمؤمنین
عبداللّه بن عُمَیر کَلْبی
کَردوس بن زهیر
نافع بن هلال بجلی

اصحاب امام حسین(ع)

ابراهیم بن حُصَین اسدی
برادرزاده حُذَیفة بن اَسید غِفاری
ابوهَیاج
اَدهَم بن امیه
انیس بن مَعقِل اَصبَحی
بُرَیر بن خُضَیر
بشیر بن عمرو حَضرَمی
جابر بن حَجّاج
جَبَلة بن علی شیبانی
جُنَادة بن حارث
جُندَب بن حجیر
جون غلام ابوذر
جوین بن مالک
حارث بن اِمرؤ القیس
حارث بن نَبهان
غلام حمزة بن عبدالمطلب
حتوف بن حارث
حَجّاج بن زید
حَجّاج بن مَسروق
حُرّ بن یزید ریاحی
حلّاس بن عمرو
نُعمان بن عمرو
حَنظَلة بن اسعد
رافع، هم پیمان بنی شنده
رُمَیث بن عمرو
زُهَیر بن بِشْر خَثعَمی
زُهَیر بن سلیم اَزْدی
زُهَیر بن قَین بَجَلی
زید بن مَعقِل
سالم، هم پیمان ابن مدنیه
سعد بن حنظله تمیمی
سعید بن عبداللّه حنفی
سعید بن کَردَم
سلیمان، غلام امام حسین(ع)
سلیمان بن ربیعه
سوّار بن ابی حِمیر
سُوَید بن عمرو بن ابی مُطاع
سیف بن حارث جابری
شَبیب بن عبداللّه نَهشَلی
سیف بن مالک
ضَرغامة بن مالک
شَوذَب
ضُباب بن عامر
عابس بن ابی شبیب شاکری
عامر بن مسلم
سالم، غلام عامر بن مسلم
عباد بن ابی مهاجر
عبدالرحمان بن عبداللّه اَرحَبی (یزَنی)
عبداللّه بن قیس غِفاری
عبدالرحمان بن قیس غِفاری
عُقْبة بن صَلت
عمّار بن حسّان طایی
عمران بن کعب
عمر بن اَحدوث حَضرَمی
عمرو بن خالد صَیداوی
سعد غلام عمرو بن خالد صیداوی
عمرو بن خالد ازدی
خالد بن عمرو اَزْدی
عمرو بن ضَبیعه
عمرو بن عبداللّه جُندَعی
عمرو بن قَرَظَه انصاری
غلام ترک
قارِب، غلام امام حسین(ع)
قاسم بن حبیب اَزْدی
قَعنَب بن عمرو نَمِری
کِنانة بن عتیق
مالک بن عبد بن سَریع جابری
مُجَمِّع بن زیاد
مُجَمّع بن عبداللّه عائِذی
پسر مُجَمّع بن عبداللّه عائذی
مسعود بن حَجّاج
عبدالرحمان بن مسعود
مسلم(/ اَسلَم) بن کثیر
مُنجِح، غلام امام حسین(ع)
نَعیم بن عَجْلان
هَفهاف بن مُهَنَّد راسِبی
هَمّام بن سَلَمه قانِصی (قایضی)
وَهْب بن وهب
یحیی بن سلیم مازِنی
ابوشعشعا، یزید بن زیاد بن مُهاصِر
یزید بن نَبیط عبدی
عبداللّه بن نَبیط عبدی
عبیداللّه بن نَبیط عبدی
تور کربلا.تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا.


شعر مولوی، جلال الدین رومی درباره شهدای کربلا

کجایید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق پرنده تر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی بدانسته فلک را در گشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده کجایید ای نوای بی نوایی
در آن بحرید کاین عالم کف اوست زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورت های عالم ز کف بگذر اگر اهل صفایی
دلم کف کرد کاین نقش سخن شد بهل نقش و به دل رو گر ز مایی
مولوی، دیوان شمس


چگونگی و محل دفن شهدای کربلا.
روز یازدهم یا سیزدهم محرم را زمان دفن شهدای کربلا بیان کرده اند. بنابر برخی اقوال، پس از بازگشت ابن سعد و یارانش، جماعتی از بنی اسد که در نزدیکی کربلا منزل داشتند به صحنه کربلا وارد شدند و در موقعی از شب که ایمن از دشمن بودند، بر امام حسین(ع) و یارانش نماز گزاردند و آنان را دفن کردند.

بیشتر شهدا در آرامگاه جمعی شهدای کربلا، پایین تر از قبر امام حسین(ع) دفن شده اند. علی اکبر پایین پای امام و علی اصغر نیز بنا به قول مشهور در کنار امام دفن شده است. آرامگاه عباس بن علی(ع) نزدیک نهر علقمه و آرامگاه حر بن یزید ریاحی به فاصله کمی بیرون از شهر کربلاست.

تور کربلا...
ما را در سایت تور کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی tourofkarbala بازدید : 157 تاريخ : يکشنبه 16 خرداد 1395 ساعت: 5:23

تور کربلا.تور هوایی کربلا. تور زمینی کربلا.

نافع بن هلال بجلی از یاران امام علی و امام حسین و از شهدای کربلا. در منابع تاریخی با لقب های جَمَلی، بَجَلی، مُرادی، و بَجَلی مرادی از وی یاد شده، از اشراف و شجاعان عرب و از قاریان قرآن کریم و نویسندگان حدیث بود.


در بعضی از منابع تاریخی و مقاتل، نام نافع بن هلال با نام هلال بن نافع اشتباه ثبت و نقل شده است.در حالی که هلال بن نافع نیز در واقعه کربلا حضور داشته ولی جزو سپاهیان عمر بن سعد و از گزارشگران آن واقعه است.

نافع بن هلال از مردان تیرۀ جمل، از یاران و اصحاب امیرالمؤمنین علی (ع) از شاخه های قبیلۀ مَذحَج بوده و تبار یَمَنی داشته است.
و در جنگ های سه گانه جمل، صفین و نهروان در زمان حضرت(ع) شرکت جست روایت شده که نافع فردی شجاع و تیرانداز بود و از ابومِخنَف نقل شده که امیرالمؤمنان علی (ع) او را آیین رزم آموخته بود.

نافع بن هلال قبل از شهادت مسلم بن عقیل از کوفه خارج شد و در میانه راه به کاروان امام حسین(ع) پیوست.وی، یکی از چهار نفری است که در راه کوفه، در منزلی به نام عذیب الهجانات، به امام حسین (ع) پیوستند. حضرت از او و همراهانش احوال مردم کوفه را پرسید و آنان در پاسخ گفتند: اشراف و بزرگان کوفه به جهت رشوه هایی که گرفته اند علیه شما هستند و بقیه مردم، دلشان با شما ولی شمشیرشان علیه شما است.


روز دوم محرم، امام حسین(ع) وارد کربلا شد. ایشان در این روز اهل بیت(ع) و یارانش را جمع کرد و ابتدا به اهل بیت خود نگاهی کرد و گریست سپس فرمود:

خداوندا بدرستی که ما عترت و خاندان پیامبرت محمد(ص) هستیم که [از شهر و دیارمان] اخراجمان کردند و پریشان و سرگردان از حرم جدمان -رسول خدا(ص)- بیرون شدیم و بنی امیه به ما تعرض کردند؛ خدایا پس حقمان را از آنان بگیر و ما را برابر ظالمان یاری ده.

امام(ع) بعد رو به اصحاب کرده، فرمودند:

<<النَّاسُrlm; عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونrlm;؛ مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان؛ حمایت و پشتیبانی از دین تا آنجاست که زندگی شان در رفاه است، پس هر گاه بلاء و سختی حادث شود دینداران کم می شوند.>>

پس از سخنان امام(ع) اصحاب و یاران ایشان در حمایت از آن حضرت(ع)، یکی پس از دیگری برخاستند و ضمن اعلام حمایت خویش از امام، بر بیعت مجدد خود با ایشان پای فشردند.

نافع، پس از زُهِیر بن قِین، خطاب به امام(ع) گفت:

شما می دانید جدتان رسول خدا(ص) نتوانست محبتش را به مردم بنوشاند، یا آنها را آن گونه که خود دوست داشت تحت فرمان خود در آورد. این در حالی بود که بعضی از یارانش از منافقان بودند، به آن حضرت(ص) وعده یاری می دادند، و در نهان بر او نیرنگ می بستند، او را هنگام برخورد از عسل شیرین تر ملاقات می کردند، ولی پشت سر از حنظل تلخ تر بودند، تا این که خداوند متعال جان مبارکش را ستاند؛ وضعیت پدرتان علی(ع) نیز همین گونه بود. قومی برای یاری رساندن به او، گردش را گرفتند؛ ناکثین و قاسطین و مارقین به جنگ علیه او برخاستند و قومی با او مخالفت ورزیدند تا این که اجلش فرا رسید و به سوی رحمت و رضوان الهی پر کشید. امروز شما نزد ما همان گونه اید. کسانی عهد خود شکسته اند و از تحت بیعت بیرون شده اند، پس این بیعت شکنی به کسی جز خودشان ضرر نمی رساند و خداوند بی نیاز از آنان است. پس ما را در حالی که رشد یافته و در سلامت هستید به هر جا که دوست دارید در مشرق یا مغرب عالم حرکت دهید، که به خدا قسم ما از تقدیر الاهی باکی نداریم و از ملاقات پروردگارمان هیچ کراهتی نداریم. ما بر مبنای نیات و بینش های خود رفتار می کنیم. هر که شما را دوست بدارد ما به او مهر می ورزیم و هر که با شما دشمنی کند، ما نیز دشمنش می داریم.>>

آوردن آب

پس از این که به دستور عمر بن سعد، آب را بر اردوگاه امام حسین(ع) بستند و تشنگی وعطش بر اصحاب و اهل بیت امام غلبه شد، امام حسین(ع) حضرت ابوالفضل العباس(ع) را فراخوانده و ایشان را شبانه با سی سوار و بیست پیاده از جمله نافع بن هلال، به سوی فرات برای آوردن آب روانه کردند.

وقتی حضرت ابولفضل العباس(ع) و یارانش در حالی که نافع در جلو آنها در حرکت بود به شریعه رودفرات رسیدند، عمرو بن حجاج زبیدی، که فرمانده مأموران حراست از فرات بود، فریاد زد: <<کیستی؟>>

نافع گفت: <<از پسر عموهای تو؛ آمده ایم از این آب که ما را از آن منع کرده اید، بنوشیم.>>

عمرو گفت: <<گوارایت باد بنوش! ولی برای حسین(ع) از این آب مبر.>>

نافع گفت: <<نه به خدا سوگند، قطره ای از آن آب نمی نوشم، در حالی که حسین(ع) و خاندان و یاران همراهش، همه تشنه اند.>>

با رسیدن دیگر یاران و اصحاب امام(ع)، نافع فریاد زد: <<ظرف ها و مشک هایتان را پر کنید.>>

عمرو بن حجاج و یارانش به مقابله با همراهان قمر بنی هاشم(ع) و نافع بن هلال برخاستند و جنگی سخت درگرفت.

گروهی از یاران امام(ع) مشک های آب را پر کردند و سرانجام موفق شدند مقداری آب به خیمه ها برسانند. در این ماجرا چندین تن از دشمنان، کشته و زخمی شدند.
شب عاشورا

در نیمه های شب عاشورا، امام حسین(ع)، برای بررسی تپه ها و گردنه های اطراف، تنها از خیمه خارج شد؛ نافع متوجه شد و آهسته به دنبال ایشان به راه افتاد.

امام(ع) متوجه حضور نافع شدند و پرسیدند: <<چرا از خیمه بیرون آمدی؟>>

نافع گفت: <<ای فرزند رسول خدا(ص)! خروج شما از خیمه گاه به طرف این سپاه طغیانگر، مرا به ترس انداخته است.>>

امام(ع) فرمود: <<من از خیمه بیرون آمدم تا پیش از حمله فردا، از این پستی و بلندی ها دیدن کنم.>>

پس از انجام بازرسی، حضرت(ع) در راه بازگشت به نافع فرمود: <<آیا نمی خواهی در این شب تار از بین این دو کوه بگذری و جان خودت را نجات دهی؟>>

نافع خود را به روی قدم های امام(ع) انداخته، گفت: <<شمشیری دارم که به هزار درهم می ارزد و اسبی دارم که به همین اندازه می ارزد، پس به آن خدایی که به حضور در رکاب شما، بر من منت نهاد سوگند، تا هنگامی که شمشیرم به کار آید هرگز از شما جدا نمی شوم.>>

پس از آن گفتگو امام(ع) به اردوگاه برگشتند و وارد خیمه خواهرشان زینب(س) شدند. نافع بن هلال در بیرون خیمه منتظر امام(ع) نشسته بود که شنید حضرت زینب(س) به امام(ع) عرض کرد:

<<آیا شما یارانتان را آزموده اید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند.>>

امام(ع) در پاسخ فرمود:

<<به خدا سوگند، این ها را امتحان کرده ام و آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کرده اند، به گونه ای که مرگ را به گوشه چشمان شان می نگرند و به مرگ در راه من چنان شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.>>

نافع هنگامی که احساس کرد اهل بیت امام حسین(ع) نگران وفاداری و استقامت اصحاب هستند، نزد حبیب بن مظاهر رفته و با مشورت او، تصمیم گرفتند با همراهی بقیه اصحاب به امام(ع) و اهل بیت ایشان اطمینان دهند که تا آخرین قطره خون از ایشان دفاع خواهند کرد.
حبیب به نافع گفت: <<به خدا سوگند، اگر منتظر امر امام(ع) نبودم، همین حالا با این شمشیرم به سپاه دشمن حمله ور می شدم.>>

نافع پاسخ داد: <<من نزد خواهرشان بوده ام! گمان می کنم باید خاطر بانوان حرم را از وفاداری خود آسوده سازیم. آیا می توانی یارانت را جمع کنی تا نزد آنها رفته خیالشان را آسوده کنیم؟>>

حبیب بن مظاهر یاران امام(ع) را ندا داد تا جمع شوند. سپس به بنی هاشم گفت: به خیمه های خویش باز گردند؛ بعد رو به اصحاب کرد و آن چه را که از نافع شنیده بود، بازگو کرد.

همگی گفتند: <<به آن خدایی که بر ما منت نهاد که در این جایگاه قرار بگیریم، اگر انتظار فرمان حسین(ع) نبودیم، اکنون با شتاب بر آنان حمله می کردیم تا جان خویش را پاک و چشم را روشن سازیم>>.

حبیب به همراه اصحاب با شمشیرهای کشیده و یک صدا به نزدیک حرم اهل بیت(ع) رسیده و گفت: <<ای حریم رسول خدا(ص)! این شمشیرهای جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواهان شما را بزند. این نیزه های پسران شماست، سوگند یاد کرده اند که آن را تنها در سینه کسانی که از دعوتتان سر بر تافته اند فرو برند.>>
روز عاشورا

برخی نقل کرده اند که هلال بن نافع تازه ازدواج کرده بود و چون روز عاشورا اراده میدان نبرد کرد، همسرش او را از رفتن منع نمود؛ ولی او بر یاری امام(ع) اصرار ورزید، و چون امام(ع) از قضیه آگاه شد، هلال را فرمود: همسرت نگران است و من دوست ندارم در جوانی به فراق یکدیگر مبتلا شوید؛ اگر میrlm;lrm;خواهی عیالت را بردار و از این بیابان برو.

هلال گفت: ای پسر رسول خدا(ص) اگر در سختی تو را رها کنم و سراغ عیش و نوش خود روم، فردای قیامت پاسخ جدّت رسول خدا(ص) را چه گویم.

پس از شهادت عَمرو بن قُرظَه انصاری در روز عاشورا، برادر عمرو، -علی- که در میان سپاه عمر بن سعد بود، خطاب به امام(ع) گفت: <<ای حسین(ع)! برادرم را فریفتی و او را به کشتن دادی!>>

امام(ع) فرمود: <<من برادرت را فریب ندادم، بلکه خدای تعالی او را هدایت فرمود و تو به گمراهی کشیده شدی.>>

علی بن قرظه انصاری خطاب به امام(ع) گفت: <<خداوند مرا بکشد، اگر تو را نکشم و یا به دست تو کشته نشوم!>> و به بهانه خون خواهی برادر، سوی امام(ع) حمله ور شد؛ اما نافع بن هلال بجلی پیش دستی کرد و بر او حمله کرد و او را مجروح ساخت.

همراهان علی بن قرظه برای نجات پیش آمدند و با نافع بن هلال درگیر شدند.
رجزخوانی در حین نبرد

نافع در حین نبرد رجز می خواند و می گفت:
ان تنکرونی فانا ابن الجملی دینی علی دین حسین بن علی(ع)

<<اگر مرا نمی شناسید خودم را معرفی کنم، من از قبیله جَمَلی هستم، و آئین و دینم همان دین حسین بن علی(ع) است>>.

مردی به نام مزاحم بن حریث در پاسخ او گفت: <<ما بر دین عثمان هستیم!>>

نافع بن هلال گفت: <<تو بر دین شیطانی>> و سپس با شمشیر بر او حمله کرد؛ مزاحم خواست بگریزد که ضربت نافع به او مهلت نداد و او را به هلاکت رساند.

نافع بن هلال، در روز عاشورا، نامش را بر روی تیرهای خود نوشته، آنها را مسموم می کرد و به سوی دشمن پرتاب می کرد. و در حین پرتاب تیرها این گونه رجز می خواند:
ارمی بها معلمة افواقها والنّفس لا ینفعها اشفاقها
مسمومة تجری بها اخفاقها لیملانّ ارضها رشاقها

<<تیرهایی پرتاب می کنم که بر بالای آن نوشته شده است و جان را ترس از آن سودی نبخشد؛ در حالی که مسموم و مستانه جلو می رود، تا این که زمین رزمگاه را پر از تیرهای لطیف کند.>>

او با پرتاب تیرهایش، دوازده نفر از سپاهیان عمر بن سعد را کشت و بسیاری را مجروح ساخت.

نافع هنگامی که تیرهایش تمام شد، شمشیر خود را برکشیدو به صفوف لشکر دشمن حمله ور شد در حالی که این رجز را می خواند:
انا الغلام الیمنی الجملی دینی علی دین حسین و علی
ان اقتل الیوم فهذا املی فذاک رایی و الاقی عملی

<<من جوان یمنی جملی هستم، که دینم همان دین حسین(ع) و علی(ع) است؛ آرزویم امروز این است که کشته شوم. پس آن رأی من است و عملم را خود ملاقات می کنم.>>
شهادت

لشکر دشمن در حمله دسته جمعی او را محاصره کرده و هدف تیرها و سنگهای خود قرار دادند و بازوان او را شکسته و او را به اسارت گرفتند.

شمر و گروهی از یارانش، او را نزد عمر بن سعد آوردند.

عمر بن سعد به او گفت: <<ای نافع! وای بر تو! چرا با خود چنین کردی؟>>

نافع در حالی که خون بر محاسنش جاری بود گفت: <<پروردگار من از قصد من آگاه است.>> <<به خدا سوگند، من دوازده نفر از شما را کشتم و خودم را ملامت نمی کنم، اگر بازوان من سالم بود نمی توانستید مرا اسیر کنید.>>

عمر بن سعد به شمر دستور داد تا او را بکشد! نافع به شمر گفت: <<به خدا قسم ای شمر! اگر تو از مسلمین باشی بر تو سخت خواهد بود که خدا را ملاقات کنی، در حالی که خونهای ما را برگردن داشته باشی. خدا را سپاس می گویم که مرگ ما را به دست بدترین خلقش، قرار داد!>> پس شمر او را به شهادت رساند. قبر ایشان با سایر شهدای کربلا میباشد.

نام نافع بن هلال در زیارت رجبیه امام حسین(ع) و زیارت ناحیه مقدسه آمده است. در زیارت ناحیه مقدسه نافع چنین مورد خطاب قرار گرفته شده است:

<<السّلام علی نافع بن هلال البجلی المرادی>>

تور کربلا...
ما را در سایت تور کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی tourofkarbala بازدید : 169 تاريخ : يکشنبه 16 خرداد 1395 ساعت: 5:23